ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
روزمرگی یک جانی است
سالها قبل از اینکه نوشتن را آغاز کنم در ذهن خود نظریات و ایده های فراوانی داشتنم و دائماً فکرم مشغول بود. اما در دنیای واقعی هیچ اتفاق مثبتی برایم رخ نمی داد. و هیچ قسمت از زندگی من درجهتی که امیدوار بودم پیش نمی رفت تا آنجا که به امکان ایجاد تغییر در زندگی خود شک کرده بودم. و با خود فکر می کردم آیا می توانم اوضاع زندگی خودم را سروسامان دهم؟
چندی بعد وقتی در اتاق انتظار پزشک خود نشسته بودم تا نوبتم برسد در مجله ای یک سؤال کوتاه توجه مرا به خود جلب کرد این پرسش بسیار ساده بود، (همان طور که بیشتر حقایق ساده هستند.) اما تأثیری سریع و عمیق در من ایجاد کرد بطوری که مرا از آن حال و روز به جایی رسانده است که اکنون هستم و از زندگی و حرفه خود لذت می برم.
قبل از اینکه بخواهم درباره این پرسش صحبت کنم می خواهم درباره مشکل صحبت کنم.
قاتل
در یک کلام روزمرگی
این قاتل همانند مواد مذاب آتش فشانی در دنیای بزرگسالان می خزد، رویاها، امیدها و بلندپروازی ها را می پوشاند تا اثری از آنها نماند. این اتفاق هر روز برای ما می افتد چون ما هر روز همان کار های روز گذشته را انجام می دهیم. این یک دور باطل از تکرار اعمال و تکالیفی است که به هیچ کجا ختم نمی شود.
علت اینکه نمی توانستم زندگی خود را تغییر دهم این بود که در روز مرگی گیر کرده بودم هر روز کار های مشخصی را انجام می دادم: بیدار شدن، کار کردن، خواب و دوباره تکرار همه آنها.
تا اینکه آنروز در مطب دکتر با این حقیقت آشنا شدم.
پرسشی که زندگی مرا متحول کرد.
حقیقت تلخی که وجود دارد این است که بیشتر افراد هیچگاه متوجه نمی شوند چه اتفاقی در حال افتادن است تا اینکه بسیار دیر می شود. این مهارت و زیرکی روزمرگی است همان جنایتکاری است که رویا های شما را می دزدد. او روی ساعت ها و دقایق زندگی شما دست می گذارد. هواپیمای زندگی شما را روی خلبان خودکار و بی مقصد قرار می دهد طوریکه نمی دانید به کجا می روید و حالت گیجی به شما دست می دهد.
روزمرگی یک جنایتکار است. او امید را می کشد و شانس شما را برای تغییر نابود می کند. ما را نسبت به حقیقت نابینا می کند و رویاها و اهداف را می دزدد. روزمرگی مانع از رشد و پیشرفت می شود و شما را به کاری که راه به جایی نمی برد مشغول می کند.
اگر می خواهید فردی موفق و متفاوت باشید باید با روزمرگی مبارزه کنید خوب بعد از همه این حرف ها حتما می خواهید بدانید در آن مجله چه چیزی نوشته بود آن جمله یا پرسش این بود:
« اگر هر روز یک برنامه تکراری را دنبال کنید چه شانسی برای عملی کردن رویاهای خود خواهید داشت؟»
من این جمله را دوباره خواندم و با خود فکر کردم اکنون چه کار خاصی انجام می دهم؟ و چرا باید همان کارهایی را که تا کنون نتیجه ای نداشته است همچنان ادامه دهم؟
تعبیر من
من پاسخ خود را داشتم. هیچ شانسی نداشتم!
من هیچگاه درباره ایده ها و افکارم کاری نکرده بودم هیچگاه به سمت فرد خاصی که می خواستم در آینده باشم حرکت نکرده بودم. اگر همان کار های تکراری و همان برنامه های تکراری را ادامه می دادم به آنچه می خواستم نمی توانستم دست یابم.
شاید آنچه داشتم برای بسیاری ایده آل بود. ولی من بیش از این می خواستم. و می دانستم که زندگی چقدر می خواهد به من امتیاز بدهد ولی باید در ابتدا تجربه می کردم و می آموختم و هزینه آن را می پرداختم تا بتوانم زندگی که لایق آن بودم را بدست آورم.
در اداره ای که کار می کردم به افراد دور بر خودم نگاه کردم همه ما در روزمرگی گیر گرده بودیم و آن دور باطل ما را به خود مشغول کرده بود.
من با حقیقتی رو در رو ایستاده بودم حقیقتی که بسیاری از مردان و زنان آنرا نمی دیدند در حالیکه مانع پیشرفت آنها شده بود. همه ما به خود می گوییم « یک روز این کار را انجام خواهم داد. » همه ما خود را با این فکر که اکنون چه باید بکنم خود را اذیت نمی کنیم بلکه همانند افراد نادان صورت مسئله را از ذهن خود پاک می کنیم.
ولی حقیقت این است: « اگر اکنون این کار ها، برنامه ها و روش های تکراری را عوض نکنید هیچگاه به اهداف خود نمی رسید. هیچگاه این اتفاق نمی افتد که از خواب بیدار شوید و رویاهای شما خود به خود به حقیقت پیوسته باشد. هرگز! » از این حقیقت پنهان نشوید آنرا قبول کنید آنرا در آغوش بگیرید. از آن استفاده کنید تا از بند زنجیر روزمرگی آزاد شوید و قدم در راهی از زندگی بگذارید که هر روزش برنامه ای برای پیشرفت داشته باشد.
نویسنده: جیسون گارسیا
ترجمه: علی یزدی مقدم
منبع:سایت یادبگیر