آرامش امید زیبای زندگی

آرامش امید زیبای زندگی

موفقیت ، آرامش ، اراده ، تلاش ، زندگی ، مرگ ، زیبایی ، زشتی ، تلاش برای کسب آرامش واقعی ، جملات زیبا ، آرام و الهام بخش برای زندگی بهتر ، زندگی ، راز بزرگی است که در ما جاریست ... شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت ، جملات زیبا , جملات تکان دهنده
آرامش امید زیبای زندگی

آرامش امید زیبای زندگی

موفقیت ، آرامش ، اراده ، تلاش ، زندگی ، مرگ ، زیبایی ، زشتی ، تلاش برای کسب آرامش واقعی ، جملات زیبا ، آرام و الهام بخش برای زندگی بهتر ، زندگی ، راز بزرگی است که در ما جاریست ... شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت ، جملات زیبا , جملات تکان دهنده

قاتل حقیقی انگیزه

  روزمرگی یک جانی است

سالها قبل از اینکه نوشتن را آغاز کنم در ذهن خود نظریات و ایده های فراوانی داشتنم و دائماً فکرم مشغول بود. اما در دنیای واقعی هیچ اتفاق مثبتی برایم رخ نمی داد. و هیچ قسمت از زندگی من درجهتی که امیدوار بودم پیش نمی رفت تا آنجا که به امکان ایجاد تغییر در زندگی خود شک کرده بودم. و با خود فکر می کردم آیا می توانم اوضاع زندگی خودم را سروسامان دهم؟

چندی بعد وقتی در اتاق انتظار پزشک خود نشسته بودم تا نوبتم برسد در مجله ای یک سؤال کوتاه توجه مرا به خود جلب کرد این پرسش بسیار ساده بود، (همان طور که بیشتر حقایق ساده هستند.) اما تأثیری سریع و عمیق در من ایجاد کرد بطوری که مرا از آن حال و روز به جایی رسانده است که اکنون هستم و از زندگی و حرفه خود لذت می برم.

قبل از اینکه بخواهم درباره این پرسش صحبت کنم می خواهم درباره مشکل صحبت کنم.

قاتل

در یک کلام روزمرگی

این قاتل همانند مواد مذاب آتش فشانی در دنیای بزرگسالان می خزد، رویاها، امیدها و بلندپروازی ها را می پوشاند تا اثری از آنها نماند. این اتفاق هر روز برای ما می افتد چون ما هر روز همان کار های روز گذشته را انجام می دهیم. این یک دور باطل از تکرار اعمال و تکالیفی است که به هیچ کجا ختم نمی شود.

علت اینکه نمی توانستم زندگی خود را تغییر دهم این بود که در روز مرگی گیر کرده بودم هر روز کار های مشخصی را انجام می دادم: بیدار شدن، کار کردن، خواب و دوباره تکرار همه آنها.

تا اینکه آنروز در مطب دکتر با این حقیقت آشنا شدم.

پرسشی که زندگی مرا متحول کرد.

حقیقت تلخی که وجود دارد این است که بیشتر افراد هیچگاه متوجه نمی شوند چه اتفاقی در حال افتادن است تا اینکه بسیار دیر می شود. این مهارت و زیرکی روزمرگی است همان جنایتکاری است که رویا های شما را می دزدد. او روی ساعت ها و دقایق زندگی شما دست می گذارد. هواپیمای زندگی شما را روی خلبان خودکار و بی مقصد قرار می دهد طوریکه نمی دانید به کجا می روید و حالت گیجی به شما دست می دهد.

روزمرگی یک جنایتکار است. او امید را می کشد و شانس شما را برای تغییر نابود می کند. ما را نسبت به حقیقت نابینا می کند و رویاها و اهداف را می دزدد. روزمرگی مانع از رشد و پیشرفت می شود و شما را به کاری که راه به جایی نمی برد مشغول می کند.

اگر می خواهید فردی موفق و متفاوت باشید باید با روزمرگی مبارزه کنید خوب بعد از همه این حرف ها حتما می خواهید بدانید در آن مجله چه چیزی نوشته بود آن جمله یا پرسش این بود:

« اگر هر روز یک برنامه تکراری را دنبال کنید چه شانسی برای عملی کردن رویاهای خود خواهید داشت؟»

من این جمله را دوباره خواندم و با خود فکر کردم اکنون چه کار خاصی انجام می دهم؟ و چرا باید همان کارهایی را که تا کنون نتیجه ای نداشته است همچنان ادامه دهم؟

تعبیر من

من پاسخ خود را داشتم. هیچ شانسی نداشتم!

من هیچگاه درباره ایده ها و افکارم کاری نکرده بودم هیچگاه به سمت فرد خاصی که می خواستم در آینده باشم حرکت نکرده بودم. اگر همان کار های تکراری و همان برنامه های تکراری را ادامه می دادم به آنچه می خواستم نمی توانستم دست یابم.

شاید آنچه داشتم برای بسیاری ایده آل بود. ولی من بیش از این می خواستم. و می دانستم که زندگی چقدر می خواهد به من امتیاز بدهد ولی باید در ابتدا تجربه می کردم و می آموختم و هزینه آن را می پرداختم تا بتوانم زندگی که لایق آن بودم را بدست آورم.

در اداره ای که کار می کردم به افراد دور بر خودم نگاه کردم همه ما در روزمرگی گیر گرده بودیم و آن دور باطل ما را به خود مشغول کرده بود.

من با حقیقتی رو در رو ایستاده بودم حقیقتی که بسیاری از مردان و زنان آنرا نمی دیدند در حالیکه مانع پیشرفت آنها شده بود. همه ما به خود می گوییم « یک روز این کار را انجام خواهم داد. » همه ما خود را با این فکر که اکنون چه باید بکنم خود را اذیت نمی کنیم بلکه همانند افراد نادان صورت مسئله را از ذهن خود پاک می کنیم.

ولی حقیقت این است: « اگر اکنون این کار ها، برنامه ها و روش های تکراری را عوض نکنید هیچگاه به اهداف خود نمی رسید. هیچگاه این اتفاق نمی افتد که از خواب بیدار شوید و رویاهای شما خود به خود به حقیقت پیوسته باشد. هرگز! » از این حقیقت پنهان نشوید آنرا قبول کنید آنرا در آغوش بگیرید. از آن استفاده کنید تا از بند زنجیر روزمرگی آزاد شوید و قدم در راهی از زندگی بگذارید که هر روزش برنامه ای برای پیشرفت داشته باشد.

نویسنده: جیسون گارسیا

ترجمه: علی یزدی مقدم 

 

منبع:سایت یادبگیر

فواید نماز خواندن

نماز معنادهنده و جهت دهنده به زندگی آدمی است.

نماز راز و نیاز و صحبت کردن با معبود یگانه است.

نماز پاسخ به حس پرستش آدمی و تشکر از خداوند است(پرستش کنید پروردگارتان که شما را آفرید).

نماز آرامش دهنده به روح و روان آدمی است(الا بذکرالله تطمئن القلوب).

نماز درمان کننده افسردگی ها،اضطرابها،نگرانی ها،نابهنجاریهای رفتاری و اخلاقی است.

نماز جبران کننده ضعفها،ناتوانیها،نقصها و بی ارادگی های آدمی است.

نماز درمان خودپرستی،خودستایی،خودبزرگ بینی،حسادت،تملق و دیگر امراض روحی و روانی است.

نماز عامل رهایی انسان از بندهای شهوانی و دنیوی است(ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر).

نماز عامل غفلت زدایی انسان است.

نماز سدی در برابر گناهان و بزهکاریهای بشری است.

نماز موجب پرواز روح به اوج آسمان معنویت است(یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک)

نماز عامل تقرب و نزدیکی به خداوند است و مانند کودکی که تا دست در دست پدر دارد احساس قدرت می کند.نماز هم وسیله اتصال به خداوند و گرفتن قدرت از خداوند در برابر قدرتمندان و زورگویان است.

نماز سبب پرورش فضایل،نیکی ها و ارزش ها در انسان و اجتماع است.

نماز عامل قبولی طاعات و عبادت های دیگر انسان است.

نماز موجب تقویت روح انضباط،نظافت و وقت شناسی است.

نماز سبب عاقبت به خیری و رستگاری انسان است.

نماز به سبب انجام فرمان خداوند و برای یاد و رضای او است (اقم الصلوه لذکری)


نماز غذای روح است و همانطور که بهترین غذا آن است که جذب بدن شود. بهترین عبادت هم نمازی است که جذب روح شود یعنی با نشاط و حضور قلب انجام گیرد و آثار آن در رفتار نمازگزار ظاهر شود.

نماز وسیله دریافت امدادها و الطاف الهی است.

نماز افتخاری است که نصیب انسان شده تا در شبانه روز 5نوبت با خالق هستی سخن بگوید. وی را مخاطب خویش قرار دهد و کلام انسان را بشنود و بپذیرد.

نماز بزرگترین عامل تربیت انسان است زیرا نمازگزار ناچار است که به خاطر صحت نماز و یا قبول شدن آن یکسری دستورهای دینی را مراعات کند که رعایت آنها خود زمینه ای قوی برای دوری از گناه و زشتی است.

برای خواندن نماز آدابی وجود دارد که اسلام بدین شرح بیان کرده است :

الف- شرایط صحت نماز شامل : پاک بودن بدن و لباس، روبه قبله بودن، درست خواندن کلمات، مباح بودن مکان و لباس نمازگزار، استقلال نمازگزار و مراعات حقوق دیگران توسط نمازگزار

ب- شرایط قبولی نماز شامل: توجه و حضور قلب ، پذیرفتن رهبری امامان معصوم و ادای واجبات مالی چون خمس و زکوه

ج- شرایط کمال نماز شامل : انجام نماز در اول وقت، خواندن نماز در مسجد و به جماعت با لباس تمیز و عطرزده و مسواک زده و رعایت نظم و انضباط و امثال آن

نماز وسیله احضار روح و بهترین راه کنترل نفس سرکش و فراری نزد خداوند است تا بدان وسیله انسان روزی چند مرتبه خویش را غفلت زدایی کند و از غرق شدن در منجلاب مادیات و نفسانیات خود را نجات دهد.

نماز وسیله ای برای ولایت بر هستی است.

پس از آن که انسان به وسیله نماز به نور و شناخت و آگاهی رسید و با نمازهای عارفانه و عاشقانه و آگاهانه، نفس را کنترل و روح را در جهت رضای خدا قرار داد و بر نفس خود ولایت و سلطه پیدا کرد . بر هستی نیز سلطه می یابد، دعاهای او مستجاب می شود و کارهای خدایی می کند . معجزات انبیا و انسانهای الهی همان تصرف در هستی و تسلط بر طبیعت است که با اذن الهی انجام می دهند. خداوند در این زمینه می فرماید : « انسان از طریق نماز و کارهای مستحب و نافله گام به گام به من نزدیک می شود تا آن که محبوب من شود و آن گاه که به این مقام رسید من چشم و گوش و زبان و دست او می شوم و تمام حرکات او خدایی و جهت دار می شود و به جایی می رسد که مانند حضرت ابراهیم (ع) بگوید: نماز و عبادتم و مرگ و حیاتم همه و همه برای پروردگار جهانیان است (سوره انعام /162) در این حال هرگاه دعا کند مستجاب می کنم و اگر سئوالی کند قبول می نمایم.

نماز عمود دین، پرچم اسلام و یادگار ادیان و انبیا و محور قبول همه اعمال است.

نماز برنامه هر صبح و شام است یعنی آغاز و انجام هر روز با یاد خدا و برای خداست.

نماز ایدئولوژی عملی مسلمان است که در آن عقاید و افکار و خواسته ها و الگوهای خود را بیان می کند. فروپاشی شخصیت افراد و اعضای جامعه است که اگر مصالح ساختمان سست باشد ساختمان فرو می ریزد.

اذن نماز، شیپور توحید است که سپاه متفرق اسلام را در یک صف و زیر یک پرچم فرا می خواند و آنان را پشت سر امامی عادل قرار می دهد.

اذکار نماز در پنج نوبت شبانه روز امر به معروف و نهی از منکر است (حی علی الصلوه – حی الفلاح- حی علی خیرالعمل و ...)

نماز حرکاتی است برخاسته از آگاهی و شناخت. شناخت خداوندی که به فرمان او و بر او و انس با او قیام می کنیم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستی و کسالت نهی کرده است (نساء / 43 و 142) تا انسان آنچه رادر نماز می گوید با توجه و آگاهی باشد.

نماز خروج از خود و پرواز به سوی خداست.

نماز پرچم اسلام است و همانطور که پرچم مورد احترام است و اهانت به ان اهانت به یک ملت و کشور است.اهانت و بی توجهی به نماز نیز بی توجهی به کل دین است لذا نماز نشانه وعلامت مسلمانی است.

نمار در هر نوبت از شبانه روز تجدید عهد و پیمان با خدا و نو و تازه نگه داشتن حیات معنوی است.

نماز وسیله ای است برای تشکر از خداوند، رشدیافتگی، ذکریادخدا و از همه مهمتر وسیله قرب به خداوند است که این بالاترین مرحله نماز است.

نماز خلال مشکلات است : (سوره بقره / 45) هرگاه حاجت یا مشکلی داشتید با خواندن نمازهای مخصوص حل مشکل خود را ازخدا بخواهید.

نتیجه این که به طور کلی آثار و فواید نماز از سه ناحیه به ما می رسد:

1- فایده ای که از خود نماز به طور مستقیم عاید ما می شود. یعنی خداوند برای خواسته ها و مطلوب های برتر از ماده ما وسیله ای قرار داده است تا به واسطه آن به کمال مطلوب و خواسته های معنوی خود برسیم و یا به واسطه آن خویشتن سازی کنیم.

2- ثمره ای که غیرمستقیم از نماز عاید ما می شود. یعنی به واسطه اطاعت امر خدا نماز خوانده ایم . لذا خداوند در مقابل آن مشکلات ما را حل خواهد کرد.

3- ثمره ای که با نماز و تقوا پیشه کردن زمینه برای رشد فعالیت ها و موفقیت ها فراهم می شود به گونه ای که آرامش روان، اعتماد به نفس و اراده ای قوی حاصل میشود لذا ذهن آمادگی برای فعالیت و تلاش در خواندن ومطالعه و کسب علم پیدا می کند و نه تنها در تحصیل موفق می شود بلکه جسم هم انگیزه ای برای ارایه کار بهتر و مطلوب تر پیدا می کند و لذا از طریق تلاش بیشتر انسان، یک فرد موفق در همه امور دنیوی می شود.

حضرت ابراهیم (ع) می فرماید: نماز و عبادتم و مرگ و حیاتم همه و همه برای پروردگار جهانیان است (سوره انعام /162) در این حال هرگاه دعا کند مستجاب می کنم و اگر سئوالی کند قبول می نمایم.

نماز عمود دین، پرچم اسلام و یادگار ادیان و انبیا و محور قبول همه اعمال است.

نماز برنامه هر صبح و شام است یعنی آغاز و انجام هر روز با یاد خدا و برای خداست.

نماز ایدئولوژی عملی مسلمان است که در آن عقاید و افکار و خواسته ها و الگوهای خود را بیان می کند. فروپاشی شخصیت افراد و اعضای جامعه است که اگر مصالح ساختمانی سست باشد ساختمان فرو می ریزد.

اذن نماز، شیپور توحید است که سپاه متفرق اسلام را در یک صف وزیر یک پرچم فرا می خواند و آنان را پشت سر امامی عادل قرار می دهد.

اذکار نماز درپنج نوبت شبانه روز امر به معروف و نهی از منکر است (حی علی الصلوه- حی الفلاح – حی علی خیرالعمل و ...)

نماز حرکاتی است برخاسته از آگاهی و شناخت . شناخت خداوندی که به فرمان او و بر او و انس با او قیام می کنیم و لذا قرآن ما را از نماز در حال مستی و کسالت نهی کرده است (نساء /43 و 142) تا انسان انچه را در نماز میگوید با توجه و آگاهی باشد.

نماز خروج از خود و پرواز به سوی خداست.

نماز پرچم اسلام است و همانطور که پرچم مورد احترام است و اهانت به آن اهانت به یک ملت و کشور است. اهانت و بی توجهی به نماز نیز بی توجهی به کل دین است لذا نماز نشانه و علامت مسلمانی است. 

 

منبع:سایت بانماز

دعا هنگام پناه بردن ‌به‌ خدا

هرکس ‌با‌ توجه ‌به‌ شناختى ‌که‌ ‌از‌ حضرت ‌حق‌ دارد ، ‌به‌ ارتباط ‌با‌ ‌او‌ ‌مى‌ پردازد ‌و‌ دعا تجلى گاه خاکسارانه ترین ارتباط بنده ‌با‌ خدا است ‌و‌ روشن است ‌که‌ ‌به‌ ‌هر‌ اندازه شناخت دعا کننده بیشتر باشد ، دعاى ‌او‌ واقعى ‌تر‌ خواهد بود ‌و‌ این دعا ، ‌که‌ امام سجاد علیه السلام ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ هنگام پناه بردن ‌به‌ درگاه خداوند سبحان ‌مى‌ خوانده است ، ‌از‌ شناخت ژرف ‌آن‌ امام همام علیه السلام ‌از‌ خدا ‌و‌ حقیقت هستى دارد ‌و‌ ‌به‌ طور غیر مستقیم ‌آن‌ ‌چه‌ ‌را‌ ‌که‌ باید دعا کننده ‌در‌ زمینه ‌ى‌ شناخت خدا ، بدان آراسته باشد ‌به‌ دعا کننده آموزش ‌مى‌ دهد .

اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکى علیک ، ‌و‌ صرفت وجهى عمن یحتاج الى رفدک ، ‌و‌ قلبت مسألتى عمن لم یستغن عن فضلک ، ‌و‌ رأیت أن طلب المحتاج الى المحتاج سفه ‌من‌ رأیه ‌و‌ ضلة ‌من‌ عقله ؛
خدایا ، ‌من‌ بدون هیچ پیرایه ‌و‌ خالى ‌از‌ ‌هر‌ گونه شائبه ، مخلصانه ‌و‌ ‌با‌ تمام وجودم ‌به‌ درگاه ‌تو‌ پیوسته ‌ام‌ ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌به‌ ‌تو‌ محتاج است روى گردانیده ‌ام‌ ‌و‌ درخواست خود ‌را‌ هرگز متوجه کسانى ‌که‌ خود ‌به‌ احسان ‌تو‌ نیاز دارند ، ننموده ‌ام‌ ؛ زیرا دانستم نیاز ‌را‌ ‌از‌ نیازمندان خواستن ، سفاهت عقل ‌و‌ گمراهى خرد است.
مراحل ‌و‌ درجات ایمان
1. اولین درجه ‌ى‌ ایمان ، شهادت ‌به‌ وحدانیت خدا ‌و‌ رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌و‌ ولایت ‌و‌ امامت على مرتضى علیه السلام است ‌که‌ بیشترینه ‌ى‌ مردم این مسائل ‌را‌ باور دارند ‌و‌ داراى عقد قلبى ‌و‌ اعتقاد ‌به‌ آنها هستند . اگر ‌چه‌ ‌در‌ کارها ‌و‌ روش ‌ها‌ ، خالى ‌از‌ دغدغه هاى گناهان نیستند ؛ چنان ‌که‌ قرآن کریم ‌مى‌ فرماید : (خلطوا عملا صالحا ‌و‌ آخر سیئا ؛ اعمال شایسته ‌و‌ زشت ‌را‌ ‌با‌ ‌هم‌ درآمیخته اند.)
2. دومین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، عدالت ‌در‌ افعال ‌و‌ اعمال است ‌که‌ ‌در‌ این مقام ، تمام همت انسان ‌آن‌ است ‌که‌ ‌به‌ گناهى مرتکب نشود ‌و‌ اعمال ‌را‌ صحیح ‌به‌ ‌جا‌ آورد ‌و‌ ‌از‌ منهیات دورى ‌و‌ خوددارى کنند .
3. مرتبه ‌ى‌ سوم ایمان ، ‌به‌ ‌جا‌ آوردن بسیارى ‌از‌ مستحبات ‌و‌ ترک مکروهات است ‌که‌ اداى این وظایف الهى ، ‌از‌ ‌آن‌ چنان آثارى برخوردار است ‌که‌ عشق ‌به‌ عبادت ‌و‌ طاعت ‌را‌ ‌در‌ ‌پى‌ خواهد داشت . نگارنده ‌از‌ استادى بسیار برجسته ‌و‌ ماهر شنیدم ‌که‌ ‌هر‌ ‌کس‌ نمازهاى مستحبى روزانه (نوافل یومیه) ‌را‌ بخواند ، ‌در‌ وجود خود احساس جذبه ‌اى‌ ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌مى‌ یابد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ سوى عالم دیگرى ‌مى‌ کشند . ‌به‌ دست آوردن این توفیق سهم عظیمى ‌از‌ کرامت ‌ها‌ ‌و‌ عنایات الهى است ‌که‌ خداوند متعال نصیب بعضى ‌از‌ بندگان خود فرموده است ‌و‌ ‌از‌ جالب ترین آثار این کرامت ، ‌آن‌ است ‌که‌ موجب علاقه ‌ى‌ شدیدتر ‌به‌ عبادت ‌و‌ محبت فوق العاده ‌تر‌ ‌به‌ حضرت ‌حق‌ ‌مى‌ گردد .
4. بالاخره چهارمین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، ترک مباحات است .
معناى انقطاع الى الله ‌و‌ آثار مترتب ‌بر‌ ‌آن‌
این مراتب مترتب ‌بر‌ یکدیگر ‌و‌ یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى است ‌و‌ ‌در‌ اثر ارتقاى انسان ‌به‌ اوج این مراحل ، بدان ‌جا‌ ‌مى‌ رسد ‌که‌ ‌مى‌ یابد وجود حضرت ‌حق‌ نسبت ‌به‌ دایره ‌ى‌ هستى ، بسان نقطه ‌اى‌ ‌از‌ پرگار است ‌که‌ دایره ‌را‌ ‌پى‌ ریزى ‌مى‌ کند ‌و‌ قوام بخش دایره ‌ى‌ هستى است ‌و‌ بدون ‌آن‌ نقطه ، هستى ‌بى‌ معنا ‌مى‌ باشد ‌و‌ گردش سریع دورانى پرگار ‌او‌ ‌را‌ خیره نمى کند ، زیرا ‌مى‌ داند ‌که‌ ‌آن‌ ‌چه‌ هست ، قایم ‌به‌ نقطه ‌ى‌ ثابت است ؛ ‌بر‌ عکس ، عده ‌اى‌ استقلال ‌را‌ ‌در‌ حرکت پرگار ‌و‌ نقش دایره دیده ‌و‌ ‌از‌ نقطه غافل مانده اند . اینان جاهلانى هستند ‌که‌ چشم ظاهرى آنان حجاب چشم قلب آنها گردیده است ، ‌بر‌ خلاف حقیقت بینان ‌که‌ بازوى خلاقیت ‌حق‌ ‌را‌ ‌در‌ کل نظام ‌به‌ خوبى ‌مى‌ بینند ‌و‌ ‌به‌ این مرحله رسیده اند ‌که‌ باید تمام توجه ‌را‌ ‌به‌ علةالعلل دایره ‌ى‌ وجود ، منعطف کرد . این مرتبه ، همان انقطاع محض است ‌که‌ حضرت فرمود حضرت سجاد علیه السلام ‌در‌ این دعا ‌از‌ ‌آن‌ یاد کرده ‌و‌ ‌مى‌ فرماید : «اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکلى علیک.»؛ یعنى ‌با‌ همه ‌ى‌ وجود ‌و‌ جمیع قواى خود ، ‌تو‌ ‌را‌ ‌مى‌ خوانم ؛ چشم ‌من‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌را‌ نمى بیند ‌و‌ گوشم ‌جز‌ نداى ‌تو‌ ‌را‌ نمى شنود ‌و‌ قلبم غیر ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ خاطر نمى آورد ‌و‌ عقلم غیر برهان رب ‌را‌ نمى شناسد . ‌از‌ این ‌رو‌ ، توجه ‌به‌ غیر ‌را‌ توجه ‌به‌ عجز محض ‌و‌ فقر ‌و‌ خالص دیده ‌و‌ چنین نظرى ‌را‌ ‌بى‌ خردى ‌و‌ گمراهى برمى شمارد ، زیرا مبدأیت مطلق هستى ‌را‌ رها کردن ‌و‌ دست ‌به‌ سوى تهى ‌از‌ همه چیز دراز کردن ، کارى است ‌که‌ حکایت ‌از‌ نادانى علمى ‌و‌ عقلى ‌و‌ کوتاهى شناخت ‌و‌ شعور است ‌و‌ لذا همت ‌هر‌ انسان مخلص ‌و‌ خالص ، چشم ‌دل‌ ‌بر‌ باب رحمت حضرت ‌حق‌ دوخته است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، امیرمؤمنان – سلام الله علیه – ‌در‌ مناجات شعبانیه ‌به‌ درگاه رب العزه عرضه ‌مى‌ دارد : خدایا ، بریدن ‌و‌ گسستن کامل ‌و‌ ‌به‌ تمام معنا ‌از‌ ماسوا ‌و‌ پیوستن ‌به‌ خود ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ ارزانى دار : «هب لى کمال الانقطاع الیک.»
‌در‌ واقع ، این دسته ‌از‌ بندگان مخلص ‌به‌ حبل المتین قابل اعتمادى دست زده اند ‌و‌ ‌بر‌ عکس ، ‌بى‌ خبران ‌و‌ غافلان ‌به‌ سست ترین وسیله تکیه زده اند ؛ چنان ‌که‌ خداوند متعال ‌مى‌ فرماید :
(الذین اتخذوا ‌من‌ دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا ‌و‌ ‌ان‌ أوهن البیوت لبیت العنکبوت)؛
کسانى ‌که‌ غیرخدا ‌را‌ ‌به‌ دوستى ‌و‌ سرپرستى برگرفته اند ، خانه ‌اى‌ همانند عنکبوت برگزیده اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ سست ترین خانه ، خانه ‌ى‌ عنکبوت است .

اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکى علیک ، ‌و‌ صرفت وجهى عمن یحتاج الى رفدک ، ‌و‌ قلبت مسألتى عمن لم یستغن عن فضلک ، ‌و‌ رأیت أن طلب المحتاج الى المحتاج سفه ‌من‌ رأیه ‌و‌ ضلة ‌من‌ عقله ؛
خدایا ، ‌من‌ بدون هیچ پیرایه ‌و‌ خالى ‌از‌ ‌هر‌ گونه شائبه ، مخلصانه ‌و‌ ‌با‌ تمام وجودم ‌به‌ درگاه ‌تو‌ پیوسته ‌ام‌ ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌به‌ ‌تو‌ محتاج است روى گردانیده ‌ام‌ ‌و‌ درخواست خود ‌را‌ هرگز متوجه کسانى ‌که‌ خود ‌به‌ احسان ‌تو‌ نیاز دارند ، ننموده ‌ام‌ ؛ زیرا دانستم نیاز ‌را‌ ‌از‌ نیازمندان خواستن ، سفاهت عقل ‌و‌ گمراهى خرد است.
مراحل ‌و‌ درجات ایمان
1. اولین درجه ‌ى‌ ایمان ، شهادت ‌به‌ وحدانیت خدا ‌و‌ رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌و‌ ولایت ‌و‌ امامت على مرتضى علیه السلام است ‌که‌ بیشترینه ‌ى‌ مردم این مسائل ‌را‌ باور دارند ‌و‌ داراى عقد قلبى ‌و‌ اعتقاد ‌به‌ آنها هستند . اگر ‌چه‌ ‌در‌ کارها ‌و‌ روش ‌ها‌ ، خالى ‌از‌ دغدغه هاى گناهان نیستند ؛ چنان ‌که‌ قرآن کریم ‌مى‌ فرماید : (خلطوا عملا صالحا ‌و‌ آخر سیئا ؛ اعمال شایسته ‌و‌ زشت ‌را‌ ‌با‌ ‌هم‌ درآمیخته اند.)
2. دومین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، عدالت ‌در‌ افعال ‌و‌ اعمال است ‌که‌ ‌در‌ این مقام ، تمام همت انسان ‌آن‌ است ‌که‌ ‌به‌ گناهى مرتکب نشود ‌و‌ اعمال ‌را‌ صحیح ‌به‌ ‌جا‌ آورد ‌و‌ ‌از‌ منهیات دورى ‌و‌ خوددارى کنند .
3. مرتبه ‌ى‌ سوم ایمان ، ‌به‌ ‌جا‌ آوردن بسیارى ‌از‌ مستحبات ‌و‌ ترک مکروهات است ‌که‌ اداى این وظایف الهى ، ‌از‌ ‌آن‌ چنان آثارى برخوردار است ‌که‌ عشق ‌به‌ عبادت ‌و‌ طاعت ‌را‌ ‌در‌ ‌پى‌ خواهد داشت . نگارنده ‌از‌ استادى بسیار برجسته ‌و‌ ماهر شنیدم ‌که‌ ‌هر‌ ‌کس‌ نمازهاى مستحبى روزانه (نوافل یومیه) ‌را‌ بخواند ، ‌در‌ وجود خود احساس جذبه ‌اى‌ ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌مى‌ یابد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ سوى عالم دیگرى ‌مى‌ کشند . ‌به‌ دست آوردن این توفیق سهم عظیمى ‌از‌ کرامت ‌ها‌ ‌و‌ عنایات الهى است ‌که‌ خداوند متعال نصیب بعضى ‌از‌ بندگان خود فرموده است ‌و‌ ‌از‌ جالب ترین آثار این کرامت ، ‌آن‌ است ‌که‌ موجب علاقه ‌ى‌ شدیدتر ‌به‌ عبادت ‌و‌ محبت فوق العاده ‌تر‌ ‌به‌ حضرت ‌حق‌ ‌مى‌ گردد .
4. بالاخره چهارمین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، ترک مباحات است .
معناى انقطاع الى الله ‌و‌ آثار مترتب ‌بر‌ ‌آن‌
این مراتب مترتب ‌بر‌ یکدیگر ‌و‌ یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى است ‌و‌ ‌در‌ اثر ارتقاى انسان ‌به‌ اوج این مراحل ، بدان ‌جا‌ ‌مى‌ رسد ‌که‌ ‌مى‌ یابد وجود حضرت ‌حق‌ نسبت ‌به‌ دایره ‌ى‌ هستى ، بسان نقطه ‌اى‌ ‌از‌ پرگار است ‌که‌ دایره ‌را‌ ‌پى‌ ریزى ‌مى‌ کند ‌و‌ قوام بخش دایره ‌ى‌ هستى است ‌و‌ بدون ‌آن‌ نقطه ، هستى ‌بى‌ معنا ‌مى‌ باشد ‌و‌ گردش سریع دورانى پرگار ‌او‌ ‌را‌ خیره نمى کند ، زیرا ‌مى‌ داند ‌که‌ ‌آن‌ ‌چه‌ هست ، قایم ‌به‌ نقطه ‌ى‌ ثابت است ؛ ‌بر‌ عکس ، عده ‌اى‌ استقلال ‌را‌ ‌در‌ حرکت پرگار ‌و‌ نقش دایره دیده ‌و‌ ‌از‌ نقطه غافل مانده اند . اینان جاهلانى هستند ‌که‌ چشم ظاهرى آنان حجاب چشم قلب آنها گردیده است ، ‌بر‌ خلاف حقیقت بینان ‌که‌ بازوى خلاقیت ‌حق‌ ‌را‌ ‌در‌ کل نظام ‌به‌ خوبى ‌مى‌ بینند ‌و‌ ‌به‌ این مرحله رسیده اند ‌که‌ باید تمام توجه ‌را‌ ‌به‌ علةالعلل دایره ‌ى‌ وجود ، منعطف کرد . این مرتبه ، همان انقطاع محض است ‌که‌ حضرت فرمود حضرت سجاد علیه السلام ‌در‌ این دعا ‌از‌ ‌آن‌ یاد کرده ‌و‌ ‌مى‌ فرماید : «اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکلى علیک.»؛ یعنى ‌با‌ همه ‌ى‌ وجود ‌و‌ جمیع قواى خود ، ‌تو‌ ‌را‌ ‌مى‌ خوانم ؛ چشم ‌من‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌را‌ نمى بیند ‌و‌ گوشم ‌جز‌ نداى ‌تو‌ ‌را‌ نمى شنود ‌و‌ قلبم غیر ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ خاطر نمى آورد ‌و‌ عقلم غیر برهان رب ‌را‌ نمى شناسد . ‌از‌ این ‌رو‌ ، توجه ‌به‌ غیر ‌را‌ توجه ‌به‌ عجز محض ‌و‌ فقر ‌و‌ خالص دیده ‌و‌ چنین نظرى ‌را‌ ‌بى‌ خردى ‌و‌ گمراهى برمى شمارد ، زیرا مبدأیت مطلق هستى ‌را‌ رها کردن ‌و‌ دست ‌به‌ سوى تهى ‌از‌ همه چیز دراز کردن ، کارى است ‌که‌ حکایت ‌از‌ نادانى علمى ‌و‌ عقلى ‌و‌ کوتاهى شناخت ‌و‌ شعور است ‌و‌ لذا همت ‌هر‌ انسان مخلص ‌و‌ خالص ، چشم ‌دل‌ ‌بر‌ باب رحمت حضرت ‌حق‌ دوخته است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، امیرمؤمنان – سلام الله علیه – ‌در‌ مناجات شعبانیه ‌به‌ درگاه رب العزه عرضه ‌مى‌ دارد : خدایا ، بریدن ‌و‌ گسستن کامل ‌و‌ ‌به‌ تمام معنا ‌از‌ ماسوا ‌و‌ پیوستن ‌به‌ خود ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ ارزانى دار : «هب لى کمال الانقطاع الیک.»
‌در‌ واقع ، این دسته ‌از‌ بندگان مخلص ‌به‌ حبل المتین قابل اعتمادى دست زده اند ‌و‌ ‌بر‌ عکس ، ‌بى‌ خبران ‌و‌ غافلان ‌به‌ سست ترین وسیله تکیه زده اند ؛ چنان ‌که‌ خداوند متعال ‌مى‌ فرماید :
(الذین اتخذوا ‌من‌ دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا ‌و‌ ‌ان‌ أوهن البیوت لبیت العنکبوت)؛
کسانى ‌که‌ غیرخدا ‌را‌ ‌به‌ دوستى ‌و‌ سرپرستى برگرفته اند ، خانه ‌اى‌ همانند عنکبوت برگزیده اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ سست ترین خانه ، خانه ‌ى‌ عنکبوت است .

اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکى علیک ، ‌و‌ صرفت وجهى عمن یحتاج الى رفدک ، ‌و‌ قلبت مسألتى عمن لم یستغن عن فضلک ، ‌و‌ رأیت أن طلب المحتاج الى المحتاج سفه ‌من‌ رأیه ‌و‌ ضلة ‌من‌ عقله ؛
خدایا ، ‌من‌ بدون هیچ پیرایه ‌و‌ خالى ‌از‌ ‌هر‌ گونه شائبه ، مخلصانه ‌و‌ ‌با‌ تمام وجودم ‌به‌ درگاه ‌تو‌ پیوسته ‌ام‌ ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌به‌ ‌تو‌ محتاج است روى گردانیده ‌ام‌ ‌و‌ درخواست خود ‌را‌ هرگز متوجه کسانى ‌که‌ خود ‌به‌ احسان ‌تو‌ نیاز دارند ، ننموده ‌ام‌ ؛ زیرا دانستم نیاز ‌را‌ ‌از‌ نیازمندان خواستن ، سفاهت عقل ‌و‌ گمراهى خرد است.
مراحل ‌و‌ درجات ایمان
1. اولین درجه ‌ى‌ ایمان ، شهادت ‌به‌ وحدانیت خدا ‌و‌ رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌و‌ ولایت ‌و‌ امامت على مرتضى علیه السلام است ‌که‌ بیشترینه ‌ى‌ مردم این مسائل ‌را‌ باور دارند ‌و‌ داراى عقد قلبى ‌و‌ اعتقاد ‌به‌ آنها هستند . اگر ‌چه‌ ‌در‌ کارها ‌و‌ روش ‌ها‌ ، خالى ‌از‌ دغدغه هاى گناهان نیستند ؛ چنان ‌که‌ قرآن کریم ‌مى‌ فرماید : (خلطوا عملا صالحا ‌و‌ آخر سیئا ؛ اعمال شایسته ‌و‌ زشت ‌را‌ ‌با‌ ‌هم‌ درآمیخته اند.)
2. دومین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، عدالت ‌در‌ افعال ‌و‌ اعمال است ‌که‌ ‌در‌ این مقام ، تمام همت انسان ‌آن‌ است ‌که‌ ‌به‌ گناهى مرتکب نشود ‌و‌ اعمال ‌را‌ صحیح ‌به‌ ‌جا‌ آورد ‌و‌ ‌از‌ منهیات دورى ‌و‌ خوددارى کنند .
3. مرتبه ‌ى‌ سوم ایمان ، ‌به‌ ‌جا‌ آوردن بسیارى ‌از‌ مستحبات ‌و‌ ترک مکروهات است ‌که‌ اداى این وظایف الهى ، ‌از‌ ‌آن‌ چنان آثارى برخوردار است ‌که‌ عشق ‌به‌ عبادت ‌و‌ طاعت ‌را‌ ‌در‌ ‌پى‌ خواهد داشت . نگارنده ‌از‌ استادى بسیار برجسته ‌و‌ ماهر شنیدم ‌که‌ ‌هر‌ ‌کس‌ نمازهاى مستحبى روزانه (نوافل یومیه) ‌را‌ بخواند ، ‌در‌ وجود خود احساس جذبه ‌اى‌ ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌مى‌ یابد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ سوى عالم دیگرى ‌مى‌ کشند . ‌به‌ دست آوردن این توفیق سهم عظیمى ‌از‌ کرامت ‌ها‌ ‌و‌ عنایات الهى است ‌که‌ خداوند متعال نصیب بعضى ‌از‌ بندگان خود فرموده است ‌و‌ ‌از‌ جالب ترین آثار این کرامت ، ‌آن‌ است ‌که‌ موجب علاقه ‌ى‌ شدیدتر ‌به‌ عبادت ‌و‌ محبت فوق العاده ‌تر‌ ‌به‌ حضرت ‌حق‌ ‌مى‌ گردد .
4. بالاخره چهارمین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، ترک مباحات است .
معناى انقطاع الى الله ‌و‌ آثار مترتب ‌بر‌ ‌آن‌
این مراتب مترتب ‌بر‌ یکدیگر ‌و‌ یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى است ‌و‌ ‌در‌ اثر ارتقاى انسان ‌به‌ اوج این مراحل ، بدان ‌جا‌ ‌مى‌ رسد ‌که‌ ‌مى‌ یابد وجود حضرت ‌حق‌ نسبت ‌به‌ دایره ‌ى‌ هستى ، بسان نقطه ‌اى‌ ‌از‌ پرگار است ‌که‌ دایره ‌را‌ ‌پى‌ ریزى ‌مى‌ کند ‌و‌ قوام بخش دایره ‌ى‌ هستى است ‌و‌ بدون ‌آن‌ نقطه ، هستى ‌بى‌ معنا ‌مى‌ باشد ‌و‌ گردش سریع دورانى پرگار ‌او‌ ‌را‌ خیره نمى کند ، زیرا ‌مى‌ داند ‌که‌ ‌آن‌ ‌چه‌ هست ، قایم ‌به‌ نقطه ‌ى‌ ثابت است ؛ ‌بر‌ عکس ، عده ‌اى‌ استقلال ‌را‌ ‌در‌ حرکت پرگار ‌و‌ نقش دایره دیده ‌و‌ ‌از‌ نقطه غافل مانده اند . اینان جاهلانى هستند ‌که‌ چشم ظاهرى آنان حجاب چشم قلب آنها گردیده است ، ‌بر‌ خلاف حقیقت بینان ‌که‌ بازوى خلاقیت ‌حق‌ ‌را‌ ‌در‌ کل نظام ‌به‌ خوبى ‌مى‌ بینند ‌و‌ ‌به‌ این مرحله رسیده اند ‌که‌ باید تمام توجه ‌را‌ ‌به‌ علةالعلل دایره ‌ى‌ وجود ، منعطف کرد . این مرتبه ، همان انقطاع محض است ‌که‌ حضرت فرمود حضرت سجاد علیه السلام ‌در‌ این دعا ‌از‌ ‌آن‌ یاد کرده ‌و‌ ‌مى‌ فرماید : «اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکلى علیک.»؛ یعنى ‌با‌ همه ‌ى‌ وجود ‌و‌ جمیع قواى خود ، ‌تو‌ ‌را‌ ‌مى‌ خوانم ؛ چشم ‌من‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌را‌ نمى بیند ‌و‌ گوشم ‌جز‌ نداى ‌تو‌ ‌را‌ نمى شنود ‌و‌ قلبم غیر ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ خاطر نمى آورد ‌و‌ عقلم غیر برهان رب ‌را‌ نمى شناسد . ‌از‌ این ‌رو‌ ، توجه ‌به‌ غیر ‌را‌ توجه ‌به‌ عجز محض ‌و‌ فقر ‌و‌ خالص دیده ‌و‌ چنین نظرى ‌را‌ ‌بى‌ خردى ‌و‌ گمراهى برمى شمارد ، زیرا مبدأیت مطلق هستى ‌را‌ رها کردن ‌و‌ دست ‌به‌ سوى تهى ‌از‌ همه چیز دراز کردن ، کارى است ‌که‌ حکایت ‌از‌ نادانى علمى ‌و‌ عقلى ‌و‌ کوتاهى شناخت ‌و‌ شعور است ‌و‌ لذا همت ‌هر‌ انسان مخلص ‌و‌ خالص ، چشم ‌دل‌ ‌بر‌ باب رحمت حضرت ‌حق‌ دوخته است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، امیرمؤمنان – سلام الله علیه – ‌در‌ مناجات شعبانیه ‌به‌ درگاه رب العزه عرضه ‌مى‌ دارد : خدایا ، بریدن ‌و‌ گسستن کامل ‌و‌ ‌به‌ تمام معنا ‌از‌ ماسوا ‌و‌ پیوستن ‌به‌ خود ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ ارزانى دار : «هب لى کمال الانقطاع الیک.»
‌در‌ واقع ، این دسته ‌از‌ بندگان مخلص ‌به‌ حبل المتین قابل اعتمادى دست زده اند ‌و‌ ‌بر‌ عکس ، ‌بى‌ خبران ‌و‌ غافلان ‌به‌ سست ترین وسیله تکیه زده اند ؛ چنان ‌که‌ خداوند متعال ‌مى‌ فرماید :
(الذین اتخذوا ‌من‌ دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا ‌و‌ ‌ان‌ أوهن البیوت لبیت العنکبوت)؛
کسانى ‌که‌ غیرخدا ‌را‌ ‌به‌ دوستى ‌و‌ سرپرستى برگرفته اند ، خانه ‌اى‌ همانند عنکبوت برگزیده اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ سست ترین خانه ، خانه ‌ى‌ عنکبوت است .

اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکى علیک ، ‌و‌ صرفت وجهى عمن یحتاج الى رفدک ، ‌و‌ قلبت مسألتى عمن لم یستغن عن فضلک ، ‌و‌ رأیت أن طلب المحتاج الى المحتاج سفه ‌من‌ رأیه ‌و‌ ضلة ‌من‌ عقله ؛
خدایا ، ‌من‌ بدون هیچ پیرایه ‌و‌ خالى ‌از‌ ‌هر‌ گونه شائبه ، مخلصانه ‌و‌ ‌با‌ تمام وجودم ‌به‌ درگاه ‌تو‌ پیوسته ‌ام‌ ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌به‌ ‌تو‌ محتاج است روى گردانیده ‌ام‌ ‌و‌ درخواست خود ‌را‌ هرگز متوجه کسانى ‌که‌ خود ‌به‌ احسان ‌تو‌ نیاز دارند ، ننموده ‌ام‌ ؛ زیرا دانستم نیاز ‌را‌ ‌از‌ نیازمندان خواستن ، سفاهت عقل ‌و‌ گمراهى خرد است.
مراحل ‌و‌ درجات ایمان
1. اولین درجه ‌ى‌ ایمان ، شهادت ‌به‌ وحدانیت خدا ‌و‌ رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌و‌ ولایت ‌و‌ امامت على مرتضى علیه السلام است ‌که‌ بیشترینه ‌ى‌ مردم این مسائل ‌را‌ باور دارند ‌و‌ داراى عقد قلبى ‌و‌ اعتقاد ‌به‌ آنها هستند . اگر ‌چه‌ ‌در‌ کارها ‌و‌ روش ‌ها‌ ، خالى ‌از‌ دغدغه هاى گناهان نیستند ؛ چنان ‌که‌ قرآن کریم ‌مى‌ فرماید : (خلطوا عملا صالحا ‌و‌ آخر سیئا ؛ اعمال شایسته ‌و‌ زشت ‌را‌ ‌با‌ ‌هم‌ درآمیخته اند.)
2. دومین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، عدالت ‌در‌ افعال ‌و‌ اعمال است ‌که‌ ‌در‌ این مقام ، تمام همت انسان ‌آن‌ است ‌که‌ ‌به‌ گناهى مرتکب نشود ‌و‌ اعمال ‌را‌ صحیح ‌به‌ ‌جا‌ آورد ‌و‌ ‌از‌ منهیات دورى ‌و‌ خوددارى کنند .
3. مرتبه ‌ى‌ سوم ایمان ، ‌به‌ ‌جا‌ آوردن بسیارى ‌از‌ مستحبات ‌و‌ ترک مکروهات است ‌که‌ اداى این وظایف الهى ، ‌از‌ ‌آن‌ چنان آثارى برخوردار است ‌که‌ عشق ‌به‌ عبادت ‌و‌ طاعت ‌را‌ ‌در‌ ‌پى‌ خواهد داشت . نگارنده ‌از‌ استادى بسیار برجسته ‌و‌ ماهر شنیدم ‌که‌ ‌هر‌ ‌کس‌ نمازهاى مستحبى روزانه (نوافل یومیه) ‌را‌ بخواند ، ‌در‌ وجود خود احساس جذبه ‌اى‌ ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌مى‌ یابد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ سوى عالم دیگرى ‌مى‌ کشند . ‌به‌ دست آوردن این توفیق سهم عظیمى ‌از‌ کرامت ‌ها‌ ‌و‌ عنایات الهى است ‌که‌ خداوند متعال نصیب بعضى ‌از‌ بندگان خود فرموده است ‌و‌ ‌از‌ جالب ترین آثار این کرامت ، ‌آن‌ است ‌که‌ موجب علاقه ‌ى‌ شدیدتر ‌به‌ عبادت ‌و‌ محبت فوق العاده ‌تر‌ ‌به‌ حضرت ‌حق‌ ‌مى‌ گردد .
4. بالاخره چهارمین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، ترک مباحات است .
معناى انقطاع الى الله ‌و‌ آثار مترتب ‌بر‌ ‌آن‌
این مراتب مترتب ‌بر‌ یکدیگر ‌و‌ یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى است ‌و‌ ‌در‌ اثر ارتقاى انسان ‌به‌ اوج این مراحل ، بدان ‌جا‌ ‌مى‌ رسد ‌که‌ ‌مى‌ یابد وجود حضرت ‌حق‌ نسبت ‌به‌ دایره ‌ى‌ هستى ، بسان نقطه ‌اى‌ ‌از‌ پرگار است ‌که‌ دایره ‌را‌ ‌پى‌ ریزى ‌مى‌ کند ‌و‌ قوام بخش دایره ‌ى‌ هستى است ‌و‌ بدون ‌آن‌ نقطه ، هستى ‌بى‌ معنا ‌مى‌ باشد ‌و‌ گردش سریع دورانى پرگار ‌او‌ ‌را‌ خیره نمى کند ، زیرا ‌مى‌ داند ‌که‌ ‌آن‌ ‌چه‌ هست ، قایم ‌به‌ نقطه ‌ى‌ ثابت است ؛ ‌بر‌ عکس ، عده ‌اى‌ استقلال ‌را‌ ‌در‌ حرکت پرگار ‌و‌ نقش دایره دیده ‌و‌ ‌از‌ نقطه غافل مانده اند . اینان جاهلانى هستند ‌که‌ چشم ظاهرى آنان حجاب چشم قلب آنها گردیده است ، ‌بر‌ خلاف حقیقت بینان ‌که‌ بازوى خلاقیت ‌حق‌ ‌را‌ ‌در‌ کل نظام ‌به‌ خوبى ‌مى‌ بینند ‌و‌ ‌به‌ این مرحله رسیده اند ‌که‌ باید تمام توجه ‌را‌ ‌به‌ علةالعلل دایره ‌ى‌ وجود ، منعطف کرد . این مرتبه ، همان انقطاع محض است ‌که‌ حضرت فرمود حضرت سجاد علیه السلام ‌در‌ این دعا ‌از‌ ‌آن‌ یاد کرده ‌و‌ ‌مى‌ فرماید : «اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکلى علیک.»؛ یعنى ‌با‌ همه ‌ى‌ وجود ‌و‌ جمیع قواى خود ، ‌تو‌ ‌را‌ ‌مى‌ خوانم ؛ چشم ‌من‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌را‌ نمى بیند ‌و‌ گوشم ‌جز‌ نداى ‌تو‌ ‌را‌ نمى شنود ‌و‌ قلبم غیر ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ خاطر نمى آورد ‌و‌ عقلم غیر برهان رب ‌را‌ نمى شناسد . ‌از‌ این ‌رو‌ ، توجه ‌به‌ غیر ‌را‌ توجه ‌به‌ عجز محض ‌و‌ فقر ‌و‌ خالص دیده ‌و‌ چنین نظرى ‌را‌ ‌بى‌ خردى ‌و‌ گمراهى برمى شمارد ، زیرا مبدأیت مطلق هستى ‌را‌ رها کردن ‌و‌ دست ‌به‌ سوى تهى ‌از‌ همه چیز دراز کردن ، کارى است ‌که‌ حکایت ‌از‌ نادانى علمى ‌و‌ عقلى ‌و‌ کوتاهى شناخت ‌و‌ شعور است ‌و‌ لذا همت ‌هر‌ انسان مخلص ‌و‌ خالص ، چشم ‌دل‌ ‌بر‌ باب رحمت حضرت ‌حق‌ دوخته است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، امیرمؤمنان – سلام الله علیه – ‌در‌ مناجات شعبانیه ‌به‌ درگاه رب العزه عرضه ‌مى‌ دارد : خدایا ، بریدن ‌و‌ گسستن کامل ‌و‌ ‌به‌ تمام معنا ‌از‌ ماسوا ‌و‌ پیوستن ‌به‌ خود ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ ارزانى دار : «هب لى کمال الانقطاع الیک.»
‌در‌ واقع ، این دسته ‌از‌ بندگان مخلص ‌به‌ حبل المتین قابل اعتمادى دست زده اند ‌و‌ ‌بر‌ عکس ، ‌بى‌ خبران ‌و‌ غافلان ‌به‌ سست ترین وسیله تکیه زده اند ؛ چنان ‌که‌ خداوند متعال ‌مى‌ فرماید :
(الذین اتخذوا ‌من‌ دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا ‌و‌ ‌ان‌ أوهن البیوت لبیت العنکبوت)؛
کسانى ‌که‌ غیرخدا ‌را‌ ‌به‌ دوستى ‌و‌ سرپرستى برگرفته اند ، خانه ‌اى‌ همانند عنکبوت برگزیده اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ سست ترین خانه ، خانه ‌ى‌ عنکبوت است .

اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکى علیک ، ‌و‌ صرفت وجهى عمن یحتاج الى رفدک ، ‌و‌ قلبت مسألتى عمن لم یستغن عن فضلک ، ‌و‌ رأیت أن طلب المحتاج الى المحتاج سفه ‌من‌ رأیه ‌و‌ ضلة ‌من‌ عقله ؛
خدایا ، ‌من‌ بدون هیچ پیرایه ‌و‌ خالى ‌از‌ ‌هر‌ گونه شائبه ، مخلصانه ‌و‌ ‌با‌ تمام وجودم ‌به‌ درگاه ‌تو‌ پیوسته ‌ام‌ ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌به‌ ‌تو‌ محتاج است روى گردانیده ‌ام‌ ‌و‌ درخواست خود ‌را‌ هرگز متوجه کسانى ‌که‌ خود ‌به‌ احسان ‌تو‌ نیاز دارند ، ننموده ‌ام‌ ؛ زیرا دانستم نیاز ‌را‌ ‌از‌ نیازمندان خواستن ، سفاهت عقل ‌و‌ گمراهى خرد است.
مراحل ‌و‌ درجات ایمان
1. اولین درجه ‌ى‌ ایمان ، شهادت ‌به‌ وحدانیت خدا ‌و‌ رسالت محمد مصطفى صلى الله علیه ‌و‌ آله ‌و‌ ولایت ‌و‌ امامت على مرتضى علیه السلام است ‌که‌ بیشترینه ‌ى‌ مردم این مسائل ‌را‌ باور دارند ‌و‌ داراى عقد قلبى ‌و‌ اعتقاد ‌به‌ آنها هستند . اگر ‌چه‌ ‌در‌ کارها ‌و‌ روش ‌ها‌ ، خالى ‌از‌ دغدغه هاى گناهان نیستند ؛ چنان ‌که‌ قرآن کریم ‌مى‌ فرماید : (خلطوا عملا صالحا ‌و‌ آخر سیئا ؛ اعمال شایسته ‌و‌ زشت ‌را‌ ‌با‌ ‌هم‌ درآمیخته اند.)
2. دومین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، عدالت ‌در‌ افعال ‌و‌ اعمال است ‌که‌ ‌در‌ این مقام ، تمام همت انسان ‌آن‌ است ‌که‌ ‌به‌ گناهى مرتکب نشود ‌و‌ اعمال ‌را‌ صحیح ‌به‌ ‌جا‌ آورد ‌و‌ ‌از‌ منهیات دورى ‌و‌ خوددارى کنند .
3. مرتبه ‌ى‌ سوم ایمان ، ‌به‌ ‌جا‌ آوردن بسیارى ‌از‌ مستحبات ‌و‌ ترک مکروهات است ‌که‌ اداى این وظایف الهى ، ‌از‌ ‌آن‌ چنان آثارى برخوردار است ‌که‌ عشق ‌به‌ عبادت ‌و‌ طاعت ‌را‌ ‌در‌ ‌پى‌ خواهد داشت . نگارنده ‌از‌ استادى بسیار برجسته ‌و‌ ماهر شنیدم ‌که‌ ‌هر‌ ‌کس‌ نمازهاى مستحبى روزانه (نوافل یومیه) ‌را‌ بخواند ، ‌در‌ وجود خود احساس جذبه ‌اى‌ ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌مى‌ یابد ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ سوى عالم دیگرى ‌مى‌ کشند . ‌به‌ دست آوردن این توفیق سهم عظیمى ‌از‌ کرامت ‌ها‌ ‌و‌ عنایات الهى است ‌که‌ خداوند متعال نصیب بعضى ‌از‌ بندگان خود فرموده است ‌و‌ ‌از‌ جالب ترین آثار این کرامت ، ‌آن‌ است ‌که‌ موجب علاقه ‌ى‌ شدیدتر ‌به‌ عبادت ‌و‌ محبت فوق العاده ‌تر‌ ‌به‌ حضرت ‌حق‌ ‌مى‌ گردد .
4. بالاخره چهارمین مرتبه ‌ى‌ ایمان ، ترک مباحات است .
معناى انقطاع الى الله ‌و‌ آثار مترتب ‌بر‌ ‌آن‌
این مراتب مترتب ‌بر‌ یکدیگر ‌و‌ یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى است ‌و‌ ‌در‌ اثر ارتقاى انسان ‌به‌ اوج این مراحل ، بدان ‌جا‌ ‌مى‌ رسد ‌که‌ ‌مى‌ یابد وجود حضرت ‌حق‌ نسبت ‌به‌ دایره ‌ى‌ هستى ، بسان نقطه ‌اى‌ ‌از‌ پرگار است ‌که‌ دایره ‌را‌ ‌پى‌ ریزى ‌مى‌ کند ‌و‌ قوام بخش دایره ‌ى‌ هستى است ‌و‌ بدون ‌آن‌ نقطه ، هستى ‌بى‌ معنا ‌مى‌ باشد ‌و‌ گردش سریع دورانى پرگار ‌او‌ ‌را‌ خیره نمى کند ، زیرا ‌مى‌ داند ‌که‌ ‌آن‌ ‌چه‌ هست ، قایم ‌به‌ نقطه ‌ى‌ ثابت است ؛ ‌بر‌ عکس ، عده ‌اى‌ استقلال ‌را‌ ‌در‌ حرکت پرگار ‌و‌ نقش دایره دیده ‌و‌ ‌از‌ نقطه غافل مانده اند . اینان جاهلانى هستند ‌که‌ چشم ظاهرى آنان حجاب چشم قلب آنها گردیده است ، ‌بر‌ خلاف حقیقت بینان ‌که‌ بازوى خلاقیت ‌حق‌ ‌را‌ ‌در‌ کل نظام ‌به‌ خوبى ‌مى‌ بینند ‌و‌ ‌به‌ این مرحله رسیده اند ‌که‌ باید تمام توجه ‌را‌ ‌به‌ علةالعلل دایره ‌ى‌ وجود ، منعطف کرد . این مرتبه ، همان انقطاع محض است ‌که‌ حضرت فرمود حضرت سجاد علیه السلام ‌در‌ این دعا ‌از‌ ‌آن‌ یاد کرده ‌و‌ ‌مى‌ فرماید : «اللهم انى أخلصت بانقطاعى الیک ، ‌و‌ أقبلت بکلى علیک.»؛ یعنى ‌با‌ همه ‌ى‌ وجود ‌و‌ جمیع قواى خود ، ‌تو‌ ‌را‌ ‌مى‌ خوانم ؛ چشم ‌من‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌را‌ نمى بیند ‌و‌ گوشم ‌جز‌ نداى ‌تو‌ ‌را‌ نمى شنود ‌و‌ قلبم غیر ‌تو‌ ‌را‌ ‌به‌ خاطر نمى آورد ‌و‌ عقلم غیر برهان رب ‌را‌ نمى شناسد . ‌از‌ این ‌رو‌ ، توجه ‌به‌ غیر ‌را‌ توجه ‌به‌ عجز محض ‌و‌ فقر ‌و‌ خالص دیده ‌و‌ چنین نظرى ‌را‌ ‌بى‌ خردى ‌و‌ گمراهى برمى شمارد ، زیرا مبدأیت مطلق هستى ‌را‌ رها کردن ‌و‌ دست ‌به‌ سوى تهى ‌از‌ همه چیز دراز کردن ، کارى است ‌که‌ حکایت ‌از‌ نادانى علمى ‌و‌ عقلى ‌و‌ کوتاهى شناخت ‌و‌ شعور است ‌و‌ لذا همت ‌هر‌ انسان مخلص ‌و‌ خالص ، چشم ‌دل‌ ‌بر‌ باب رحمت حضرت ‌حق‌ دوخته است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، امیرمؤمنان – سلام الله علیه – ‌در‌ مناجات شعبانیه ‌به‌ درگاه رب العزه عرضه ‌مى‌ دارد : خدایا ، بریدن ‌و‌ گسستن کامل ‌و‌ ‌به‌ تمام معنا ‌از‌ ماسوا ‌و‌ پیوستن ‌به‌ خود ‌را‌ ‌به‌ ‌من‌ ارزانى دار : «هب لى کمال الانقطاع الیک.»
‌در‌ واقع ، این دسته ‌از‌ بندگان مخلص ‌به‌ حبل المتین قابل اعتمادى دست زده اند ‌و‌ ‌بر‌ عکس ، ‌بى‌ خبران ‌و‌ غافلان ‌به‌ سست ترین وسیله تکیه زده اند ؛ چنان ‌که‌ خداوند متعال ‌مى‌ فرماید :
(الذین اتخذوا ‌من‌ دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا ‌و‌ ‌ان‌ أوهن البیوت لبیت العنکبوت)؛
کسانى ‌که‌ غیرخدا ‌را‌ ‌به‌ دوستى ‌و‌ سرپرستى برگرفته اند ، خانه ‌اى‌ همانند عنکبوت برگزیده اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ سست ترین خانه ، خانه ‌ى‌ عنکبوت است .

فکم قد رأیت – ‌یا‌ الهى – ‌من‌ أناس طلبوا العز بغیرک فذلوا ، ‌و‌ راموا الثروة ‌من‌ سواک فافتقروا ، ‌و‌ حاولوا الارتفاع فاتضعوا ، فصح بمعاینة أمثالهم حازم وفقه اعتباره ، ‌و‌ أرشده الى طریق صوابه اختیاره . فأنت ‌یا‌ مولاى دون کل مسؤول موضع مسألتى ، ‌و‌ دون کل مطلوب الیه ولى حاجتى ؛
خدایا ، ‌چه‌ بسیار کسانى ‌از‌ مردم ‌که‌ توهم جلب عزت ‌از‌ غیر خدا ، موجب خوارى آنان ‌شد‌ ‌و‌ ثروت ‌را‌ ‌از‌ آنان خواسته ‌و‌ فقیر شدند ‌و‌ مقام ‌از‌ غیر ‌تو‌ طلبیدند ‌و‌ کوچک شدند ‌و‌ همین تجربه براى فرزانگان کافى است ‌که‌ توفیق یافته ‌و‌ عبرت گیرند ‌و‌ ‌به‌ سوى راه درست رهنمون گردند ؛ ‌پس‌ ‌تو‌ تنها خدا ‌و‌ مولاى ‌من‌ هستى ‌آن‌ گاه ‌که‌ درخواست ‌مى‌ کنم ، ‌نه‌ ‌هر‌ سؤال شده ‌اى‌ ‌و‌ ‌تو‌ روا کننده ‌ى‌ خواسته هاى ‌من‌ هتسى ، ‌نه‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ طلب شود .
آثار تکیه ‌بر‌ قدرت الهى ‌و‌ غیر الهى
سقف زندگى استعدادهاى خام پیوسته ‌بر‌ دیواره هاى ‌بى‌ اساس ‌هم‌ چون خواب ‌و‌ خیال ‌پى‌ ریزى شده است ‌که‌ گذشته ‌از‌ کوتاهى ‌و‌ محدودیت تنگ ‌و‌ باریک ، سخت سست ‌و‌ ‌در‌ معرض ریزش ‌و‌ اوهام ‌و‌ خیالاتى خالى ‌از‌ ‌هر‌ گونه ثبات ‌و‌ دوام است ‌و‌ هرگز نمى تواند بنایى محکم براى رشد انسانیت باشد ‌و‌ آسایش ‌و‌ آسودگى خاطر ‌او‌ ‌را‌ فراهم کند .
صحیفه ‌ى‌ تاریخ گواه عظیمى ‌بر‌ این حقیقت است ‌که‌ تکیه ‌بر‌ قدرت ‌و‌ شوکت غیر خدا ، ‌چه‌ شکست ‌ها‌ ‌و‌ محرومیت هاى عبرت آمیزى ‌را‌ ‌در‌ ‌پى‌ داشته است . «برمکیان» ‌در‌ عهد «عباسیان» ‌به‌ عزتى آرمانى ‌و‌ رویایى رسیدند ‌که‌ سابقه ‌ى‌ تاریخى ‌بى‌ نظیرى دارد ، طولى نکشید ‌که‌ امواج سهمگین حوادث ناگوار ‌و‌ مقدرات حیرت آور ‌و‌ وحشتناک دودمان آنان ‌را‌ ‌آن‌ چنان ‌در‌ ‌هم‌ پیچید ‌که‌ مایه ‌ى‌ عبرت ‌و‌ حیرت تاریخ ‌شد‌ . آرى ، ‌نه‌ روى آوردن دنیا ، امیدبخش است ‌و‌ ‌نه‌ ‌از‌ دست رفتنش حسرت زا ، ‌که‌ ‌هر‌ ‌دو‌ ‌به‌ سرعت گذشتنى است .
نصیحتى کنمت ، یادگیر ‌و‌ ‌در‌ عمل آر
‌که‌ این حدیث ، ز پیر طریقتم یاد است :
مجو درستى عهد ‌از‌ جهان سست نهاد
‌که‌ این عجوزه ، عروس هزار داماد است
‌غم‌ جهان مخور ‌و‌ پند ‌من‌ مبر ‌از‌ یاد
‌که‌ این لطیفه ‌ى‌ نغز ز رهروى یاد است
نشان مهر ‌و‌ وفا نیست ‌در‌ تبسم ‌گل‌
بنال بلبل بیدل ‌که‌ جاى فریاد است
آیه ‌ى‌ کریمه ‌ى‌ (الذین اتخذوا ‌من‌ دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا ‌و‌ ‌ان‌ أوهن الییوت لبیت العنکبوت ؛ کسانى ‌که‌ غیر خدا ‌را‌ ‌به‌ دوستى ‌و‌ سرپرستى برگرفته اند ، خانه ‌اى‌ همانند عنکبوت برگزیده اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ سست ترین خانه ، خانه ‌ى‌ عنکبوت است.) بهترین گواه قرآنى ‌بر‌ این نکته است ‌که‌ زبان نهاد آفرینش ‌و‌ فریاد تجربه هاى تلخ تاریخ ، بهترین آگاهى بخش ‌و‌ الهام براى قلب هاى زنده است .
آرى ، مقدرات این جهان ‌بر‌ اساس خواست ‌و‌ نیات ‌ما‌ ‌پى‌ ریزى نشده است ، ‌تا‌ ‌هر‌ ‌چه‌ ‌را‌ قصد کردیم ، تحقق یابد ، بلکه ‌بر‌ نظام على ‌و‌ معلولى حکیمانه استوار است . بدین ترتیب ، اگر ‌چه‌ ممکن است سرکشان ‌به‌ قیمت تمام جان ‌و‌ مال خود ، براى دست یابى ‌به‌ هوس هاى فتنه انگیز حرکت کنند ‌و‌ چند روزى ‌بر‌ اریکه ‌ى‌ قدرت بنشینند ‌و‌ سوار ‌بر‌ امواج ‌آن‌ ‌به‌ تاخت ‌و‌ تاز بپردازند ، ولى خود ‌مى‌ دانند ‌که‌ حوادث شکننده یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى ‌در‌ راه است ‌و‌ تمام هستى آنان ‌را‌ تهدید ‌مى‌ کند ، بلکه ‌آن‌ ‌چه‌ حاصل ‌مى‌ شود ‌با‌ تمام زودگذرى ‌و‌ آکنده ‌از‌ حوادث تلخ ، ‌نه‌ ‌آن‌ است ‌که‌ آنان ‌مى‌ خواهند . فرعون ، حضرت موسى علیه السلام ‌را‌ ‌بر‌ روى رود نیل دیده ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ قصد فرزندى برگرفت ، همان موسایى ‌که‌ ‌به‌ خاطر نابودى ‌او‌ هزاران کودک «بنى اسرائیل» ‌را‌ ‌مى‌ کشند ، اما عاقبت ‌در‌ دامان فرعون ‌و‌ ‌به‌ دست ‌او‌ رشد کرده ‌و‌ سرانجام ‌هم‌ دودمان ‌او‌ ‌را‌ برانداخت : (فالتقطه ‌آل‌ فرعون لیکون لهم عدوا ‌و‌ حزنا ؛ خاندان فرعون ، موسى ‌را‌ ‌از‌ آب برگرفتند ، ولى سرانجام ‌او‌ دشمن ‌و‌ مایه ‌ى‌ اندوه آنان گردید.)
‌به‌ همین دلیل امام معصوم علیه السلام ‌در‌ این فراز ‌از‌ عده ‌اى‌ یاد ‌مى‌ کند ‌که‌ نیتشان رفعت ‌و‌ منزلت است ، ولى نتیجه فعالیتشان تهى شدن ‌و‌ بیچارگى است ‌و‌ ‌آن‌ ‌کس‌ ‌که‌ داراى عقل خالص ‌و‌ کامل است ‌با‌ بررسى جریان هاى طبیعى جهان ‌به‌ خوبى ‌به‌ این حکمت محض ‌مى‌ رسد ‌که‌ باید روى ‌به‌ ‌آن‌ ‌جا‌ گذارد ‌که‌ همیشه نتیجه ‌در‌ ‌آن‌ ‌جا‌ مثبت است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، ‌در‌ ادامه فرمود : عوامل عبرت انگیز چنین انسانى ‌را‌ هدایت ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌با‌ مشاهده ‌ى‌ ‌آن‌ عوامل ، ‌به‌ این حقیقت اذعان ‌مى‌ کند ‌که‌ : «أنت ولى حاجتى» . یعنى روا کننده ‌ى‌ حاجات فقط ‌تو‌ هستى ؛ بدان معنا ‌که‌ علةالعلل همه ‌ى‌ علت ‌ها‌ ‌و‌ عوامل ظاهرى ‌و‌ باطنى ، ‌تو‌ هستى ‌و‌ تویى ‌که‌ ‌به‌ آتش ، حرارت ‌و‌ ‌به‌ باران ، لطافت ‌و‌ ‌به‌ طبیعت ، طراوت ‌و‌ ‌به‌ زیبایى ‌ها‌ ، ظرافت ‌مى‌ بخشى .

فکم قد رأیت – ‌یا‌ الهى – ‌من‌ أناس طلبوا العز بغیرک فذلوا ، ‌و‌ راموا الثروة ‌من‌ سواک فافتقروا ، ‌و‌ حاولوا الارتفاع فاتضعوا ، فصح بمعاینة أمثالهم حازم وفقه اعتباره ، ‌و‌ أرشده الى طریق صوابه اختیاره . فأنت ‌یا‌ مولاى دون کل مسؤول موضع مسألتى ، ‌و‌ دون کل مطلوب الیه ولى حاجتى ؛
خدایا ، ‌چه‌ بسیار کسانى ‌از‌ مردم ‌که‌ توهم جلب عزت ‌از‌ غیر خدا ، موجب خوارى آنان ‌شد‌ ‌و‌ ثروت ‌را‌ ‌از‌ آنان خواسته ‌و‌ فقیر شدند ‌و‌ مقام ‌از‌ غیر ‌تو‌ طلبیدند ‌و‌ کوچک شدند ‌و‌ همین تجربه براى فرزانگان کافى است ‌که‌ توفیق یافته ‌و‌ عبرت گیرند ‌و‌ ‌به‌ سوى راه درست رهنمون گردند ؛ ‌پس‌ ‌تو‌ تنها خدا ‌و‌ مولاى ‌من‌ هستى ‌آن‌ گاه ‌که‌ درخواست ‌مى‌ کنم ، ‌نه‌ ‌هر‌ سؤال شده ‌اى‌ ‌و‌ ‌تو‌ روا کننده ‌ى‌ خواسته هاى ‌من‌ هتسى ، ‌نه‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ طلب شود .
آثار تکیه ‌بر‌ قدرت الهى ‌و‌ غیر الهى
سقف زندگى استعدادهاى خام پیوسته ‌بر‌ دیواره هاى ‌بى‌ اساس ‌هم‌ چون خواب ‌و‌ خیال ‌پى‌ ریزى شده است ‌که‌ گذشته ‌از‌ کوتاهى ‌و‌ محدودیت تنگ ‌و‌ باریک ، سخت سست ‌و‌ ‌در‌ معرض ریزش ‌و‌ اوهام ‌و‌ خیالاتى خالى ‌از‌ ‌هر‌ گونه ثبات ‌و‌ دوام است ‌و‌ هرگز نمى تواند بنایى محکم براى رشد انسانیت باشد ‌و‌ آسایش ‌و‌ آسودگى خاطر ‌او‌ ‌را‌ فراهم کند .
صحیفه ‌ى‌ تاریخ گواه عظیمى ‌بر‌ این حقیقت است ‌که‌ تکیه ‌بر‌ قدرت ‌و‌ شوکت غیر خدا ، ‌چه‌ شکست ‌ها‌ ‌و‌ محرومیت هاى عبرت آمیزى ‌را‌ ‌در‌ ‌پى‌ داشته است . «برمکیان» ‌در‌ عهد «عباسیان» ‌به‌ عزتى آرمانى ‌و‌ رویایى رسیدند ‌که‌ سابقه ‌ى‌ تاریخى ‌بى‌ نظیرى دارد ، طولى نکشید ‌که‌ امواج سهمگین حوادث ناگوار ‌و‌ مقدرات حیرت آور ‌و‌ وحشتناک دودمان آنان ‌را‌ ‌آن‌ چنان ‌در‌ ‌هم‌ پیچید ‌که‌ مایه ‌ى‌ عبرت ‌و‌ حیرت تاریخ ‌شد‌ . آرى ، ‌نه‌ روى آوردن دنیا ، امیدبخش است ‌و‌ ‌نه‌ ‌از‌ دست رفتنش حسرت زا ، ‌که‌ ‌هر‌ ‌دو‌ ‌به‌ سرعت گذشتنى است .
نصیحتى کنمت ، یادگیر ‌و‌ ‌در‌ عمل آر
‌که‌ این حدیث ، ز پیر طریقتم یاد است :
مجو درستى عهد ‌از‌ جهان سست نهاد
‌که‌ این عجوزه ، عروس هزار داماد است
‌غم‌ جهان مخور ‌و‌ پند ‌من‌ مبر ‌از‌ یاد
‌که‌ این لطیفه ‌ى‌ نغز ز رهروى یاد است
نشان مهر ‌و‌ وفا نیست ‌در‌ تبسم ‌گل‌
بنال بلبل بیدل ‌که‌ جاى فریاد است
آیه ‌ى‌ کریمه ‌ى‌ (الذین اتخذوا ‌من‌ دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا ‌و‌ ‌ان‌ أوهن الییوت لبیت العنکبوت ؛ کسانى ‌که‌ غیر خدا ‌را‌ ‌به‌ دوستى ‌و‌ سرپرستى برگرفته اند ، خانه ‌اى‌ همانند عنکبوت برگزیده اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ سست ترین خانه ، خانه ‌ى‌ عنکبوت است.) بهترین گواه قرآنى ‌بر‌ این نکته است ‌که‌ زبان نهاد آفرینش ‌و‌ فریاد تجربه هاى تلخ تاریخ ، بهترین آگاهى بخش ‌و‌ الهام براى قلب هاى زنده است .
آرى ، مقدرات این جهان ‌بر‌ اساس خواست ‌و‌ نیات ‌ما‌ ‌پى‌ ریزى نشده است ، ‌تا‌ ‌هر‌ ‌چه‌ ‌را‌ قصد کردیم ، تحقق یابد ، بلکه ‌بر‌ نظام على ‌و‌ معلولى حکیمانه استوار است . بدین ترتیب ، اگر ‌چه‌ ممکن است سرکشان ‌به‌ قیمت تمام جان ‌و‌ مال خود ، براى دست یابى ‌به‌ هوس هاى فتنه انگیز حرکت کنند ‌و‌ چند روزى ‌بر‌ اریکه ‌ى‌ قدرت بنشینند ‌و‌ سوار ‌بر‌ امواج ‌آن‌ ‌به‌ تاخت ‌و‌ تاز بپردازند ، ولى خود ‌مى‌ دانند ‌که‌ حوادث شکننده یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى ‌در‌ راه است ‌و‌ تمام هستى آنان ‌را‌ تهدید ‌مى‌ کند ، بلکه ‌آن‌ ‌چه‌ حاصل ‌مى‌ شود ‌با‌ تمام زودگذرى ‌و‌ آکنده ‌از‌ حوادث تلخ ، ‌نه‌ ‌آن‌ است ‌که‌ آنان ‌مى‌ خواهند . فرعون ، حضرت موسى علیه السلام ‌را‌ ‌بر‌ روى رود نیل دیده ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ قصد فرزندى برگرفت ، همان موسایى ‌که‌ ‌به‌ خاطر نابودى ‌او‌ هزاران کودک «بنى اسرائیل» ‌را‌ ‌مى‌ کشند ، اما عاقبت ‌در‌ دامان فرعون ‌و‌ ‌به‌ دست ‌او‌ رشد کرده ‌و‌ سرانجام ‌هم‌ دودمان ‌او‌ ‌را‌ برانداخت : (فالتقطه ‌آل‌ فرعون لیکون لهم عدوا ‌و‌ حزنا ؛ خاندان فرعون ، موسى ‌را‌ ‌از‌ آب برگرفتند ، ولى سرانجام ‌او‌ دشمن ‌و‌ مایه ‌ى‌ اندوه آنان گردید.)
‌به‌ همین دلیل امام معصوم علیه السلام ‌در‌ این فراز ‌از‌ عده ‌اى‌ یاد ‌مى‌ کند ‌که‌ نیتشان رفعت ‌و‌ منزلت است ، ولى نتیجه فعالیتشان تهى شدن ‌و‌ بیچارگى است ‌و‌ ‌آن‌ ‌کس‌ ‌که‌ داراى عقل خالص ‌و‌ کامل است ‌با‌ بررسى جریان هاى طبیعى جهان ‌به‌ خوبى ‌به‌ این حکمت محض ‌مى‌ رسد ‌که‌ باید روى ‌به‌ ‌آن‌ ‌جا‌ گذارد ‌که‌ همیشه نتیجه ‌در‌ ‌آن‌ ‌جا‌ مثبت است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، ‌در‌ ادامه فرمود : عوامل عبرت انگیز چنین انسانى ‌را‌ هدایت ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌با‌ مشاهده ‌ى‌ ‌آن‌ عوامل ، ‌به‌ این حقیقت اذعان ‌مى‌ کند ‌که‌ : «أنت ولى حاجتى» . یعنى روا کننده ‌ى‌ حاجات فقط ‌تو‌ هستى ؛ بدان معنا ‌که‌ علةالعلل همه ‌ى‌ علت ‌ها‌ ‌و‌ عوامل ظاهرى ‌و‌ باطنى ، ‌تو‌ هستى ‌و‌ تویى ‌که‌ ‌به‌ آتش ، حرارت ‌و‌ ‌به‌ باران ، لطافت ‌و‌ ‌به‌ طبیعت ، طراوت ‌و‌ ‌به‌ زیبایى ‌ها‌ ، ظرافت ‌مى‌ بخشى .

فکم قد رأیت – ‌یا‌ الهى – ‌من‌ أناس طلبوا العز بغیرک فذلوا ، ‌و‌ راموا الثروة ‌من‌ سواک فافتقروا ، ‌و‌ حاولوا الارتفاع فاتضعوا ، فصح بمعاینة أمثالهم حازم وفقه اعتباره ، ‌و‌ أرشده الى طریق صوابه اختیاره . فأنت ‌یا‌ مولاى دون کل مسؤول موضع مسألتى ، ‌و‌ دون کل مطلوب الیه ولى حاجتى ؛
خدایا ، ‌چه‌ بسیار کسانى ‌از‌ مردم ‌که‌ توهم جلب عزت ‌از‌ غیر خدا ، موجب خوارى آنان ‌شد‌ ‌و‌ ثروت ‌را‌ ‌از‌ آنان خواسته ‌و‌ فقیر شدند ‌و‌ مقام ‌از‌ غیر ‌تو‌ طلبیدند ‌و‌ کوچک شدند ‌و‌ همین تجربه براى فرزانگان کافى است ‌که‌ توفیق یافته ‌و‌ عبرت گیرند ‌و‌ ‌به‌ سوى راه درست رهنمون گردند ؛ ‌پس‌ ‌تو‌ تنها خدا ‌و‌ مولاى ‌من‌ هستى ‌آن‌ گاه ‌که‌ درخواست ‌مى‌ کنم ، ‌نه‌ ‌هر‌ سؤال شده ‌اى‌ ‌و‌ ‌تو‌ روا کننده ‌ى‌ خواسته هاى ‌من‌ هتسى ، ‌نه‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ طلب شود .
آثار تکیه ‌بر‌ قدرت الهى ‌و‌ غیر الهى
سقف زندگى استعدادهاى خام پیوسته ‌بر‌ دیواره هاى ‌بى‌ اساس ‌هم‌ چون خواب ‌و‌ خیال ‌پى‌ ریزى شده است ‌که‌ گذشته ‌از‌ کوتاهى ‌و‌ محدودیت تنگ ‌و‌ باریک ، سخت سست ‌و‌ ‌در‌ معرض ریزش ‌و‌ اوهام ‌و‌ خیالاتى خالى ‌از‌ ‌هر‌ گونه ثبات ‌و‌ دوام است ‌و‌ هرگز نمى تواند بنایى محکم براى رشد انسانیت باشد ‌و‌ آسایش ‌و‌ آسودگى خاطر ‌او‌ ‌را‌ فراهم کند .
صحیفه ‌ى‌ تاریخ گواه عظیمى ‌بر‌ این حقیقت است ‌که‌ تکیه ‌بر‌ قدرت ‌و‌ شوکت غیر خدا ، ‌چه‌ شکست ‌ها‌ ‌و‌ محرومیت هاى عبرت آمیزى ‌را‌ ‌در‌ ‌پى‌ داشته است . «برمکیان» ‌در‌ عهد «عباسیان» ‌به‌ عزتى آرمانى ‌و‌ رویایى رسیدند ‌که‌ سابقه ‌ى‌ تاریخى ‌بى‌ نظیرى دارد ، طولى نکشید ‌که‌ امواج سهمگین حوادث ناگوار ‌و‌ مقدرات حیرت آور ‌و‌ وحشتناک دودمان آنان ‌را‌ ‌آن‌ چنان ‌در‌ ‌هم‌ پیچید ‌که‌ مایه ‌ى‌ عبرت ‌و‌ حیرت تاریخ ‌شد‌ . آرى ، ‌نه‌ روى آوردن دنیا ، امیدبخش است ‌و‌ ‌نه‌ ‌از‌ دست رفتنش حسرت زا ، ‌که‌ ‌هر‌ ‌دو‌ ‌به‌ سرعت گذشتنى است .
نصیحتى کنمت ، یادگیر ‌و‌ ‌در‌ عمل آر
‌که‌ این حدیث ، ز پیر طریقتم یاد است :
مجو درستى عهد ‌از‌ جهان سست نهاد
‌که‌ این عجوزه ، عروس هزار داماد است
‌غم‌ جهان مخور ‌و‌ پند ‌من‌ مبر ‌از‌ یاد
‌که‌ این لطیفه ‌ى‌ نغز ز رهروى یاد است
نشان مهر ‌و‌ وفا نیست ‌در‌ تبسم ‌گل‌
بنال بلبل بیدل ‌که‌ جاى فریاد است
آیه ‌ى‌ کریمه ‌ى‌ (الذین اتخذوا ‌من‌ دون الله أولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا ‌و‌ ‌ان‌ أوهن الییوت لبیت العنکبوت ؛ کسانى ‌که‌ غیر خدا ‌را‌ ‌به‌ دوستى ‌و‌ سرپرستى برگرفته اند ، خانه ‌اى‌ همانند عنکبوت برگزیده اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ سست ترین خانه ، خانه ‌ى‌ عنکبوت است.) بهترین گواه قرآنى ‌بر‌ این نکته است ‌که‌ زبان نهاد آفرینش ‌و‌ فریاد تجربه هاى تلخ تاریخ ، بهترین آگاهى بخش ‌و‌ الهام براى قلب هاى زنده است .
آرى ، مقدرات این جهان ‌بر‌ اساس خواست ‌و‌ نیات ‌ما‌ ‌پى‌ ریزى نشده است ، ‌تا‌ ‌هر‌ ‌چه‌ ‌را‌ قصد کردیم ، تحقق یابد ، بلکه ‌بر‌ نظام على ‌و‌ معلولى حکیمانه استوار است . بدین ترتیب ، اگر ‌چه‌ ممکن است سرکشان ‌به‌ قیمت تمام جان ‌و‌ مال خود ، براى دست یابى ‌به‌ هوس هاى فتنه انگیز حرکت کنند ‌و‌ چند روزى ‌بر‌ اریکه ‌ى‌ قدرت بنشینند ‌و‌ سوار ‌بر‌ امواج ‌آن‌ ‌به‌ تاخت ‌و‌ تاز بپردازند ، ولى خود ‌مى‌ دانند ‌که‌ حوادث شکننده یکى ‌پس‌ ‌از‌ دیگرى ‌در‌ راه است ‌و‌ تمام هستى آنان ‌را‌ تهدید ‌مى‌ کند ، بلکه ‌آن‌ ‌چه‌ حاصل ‌مى‌ شود ‌با‌ تمام زودگذرى ‌و‌ آکنده ‌از‌ حوادث تلخ ، ‌نه‌ ‌آن‌ است ‌که‌ آنان ‌مى‌ خواهند . فرعون ، حضرت موسى علیه السلام ‌را‌ ‌بر‌ روى رود نیل دیده ‌و‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ قصد فرزندى برگرفت ، همان موسایى ‌که‌ ‌به‌ خاطر نابودى ‌او‌ هزاران کودک «بنى اسرائیل» ‌را‌ ‌مى‌ کشند ، اما عاقبت ‌در‌ دامان فرعون ‌و‌ ‌به‌ دست ‌او‌ رشد کرده ‌و‌ سرانجام ‌هم‌ دودمان ‌او‌ ‌را‌ برانداخت : (فالتقطه ‌آل‌ فرعون لیکون لهم عدوا ‌و‌ حزنا ؛ خاندان فرعون ، موسى ‌را‌ ‌از‌ آب برگرفتند ، ولى سرانجام ‌او‌ دشمن ‌و‌ مایه ‌ى‌ اندوه آنان گردید.)
‌به‌ همین دلیل امام معصوم علیه السلام ‌در‌ این فراز ‌از‌ عده ‌اى‌ یاد ‌مى‌ کند ‌که‌ نیتشان رفعت ‌و‌ منزلت است ، ولى نتیجه فعالیتشان تهى شدن ‌و‌ بیچارگى است ‌و‌ ‌آن‌ ‌کس‌ ‌که‌ داراى عقل خالص ‌و‌ کامل است ‌با‌ بررسى جریان هاى طبیعى جهان ‌به‌ خوبى ‌به‌ این حکمت محض ‌مى‌ رسد ‌که‌ باید روى ‌به‌ ‌آن‌ ‌جا‌ گذارد ‌که‌ همیشه نتیجه ‌در‌ ‌آن‌ ‌جا‌ مثبت است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، ‌در‌ ادامه فرمود : عوامل عبرت انگیز چنین انسانى ‌را‌ هدایت ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌با‌ مشاهده ‌ى‌ ‌آن‌ عوامل ، ‌به‌ این حقیقت اذعان ‌مى‌ کند ‌که‌ : «أنت ولى حاجتى» . یعنى روا کننده ‌ى‌ حاجات فقط ‌تو‌ هستى ؛ بدان معنا ‌که‌ علةالعلل همه ‌ى‌ علت ‌ها‌ ‌و‌ عوامل ظاهرى ‌و‌ باطنى ، ‌تو‌ هستى ‌و‌ تویى ‌که‌ ‌به‌ آتش ، حرارت ‌و‌ ‌به‌ باران ، لطافت ‌و‌ ‌به‌ طبیعت ، طراوت ‌و‌ ‌به‌ زیبایى ‌ها‌ ، ظرافت ‌مى‌ بخشى .

أنت المخصوص قبل کل مدعو بدعوتى ، ‌لا‌ یشرکک أحد ‌فى‌ رجائى ، ‌و‌ ‌لا‌ یتفق أحد معک ‌فى‌ دعائى ، ‌و‌ ‌لا‌ ینظمه ‌و‌ ایاک ندائى ؛
فقط ‌تو‌ ‌را‌ قبل ‌از‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ‌مى‌ خوانم ‌و‌ ‌در‌ امید ‌من‌ ‌جز‌ ‌تو‌ ‌کس‌ دیگرى مشارکت ندارد ‌و‌ ‌در‌ دعاى ‌من‌ ‌به‌ درگاه ‌تو‌ هیچ ‌کس‌ همراه نیست ‌و‌ نداى مرا غیر ‌تو‌ نمى شنود ‌و‌ ‌آن‌ ‌را‌ برآورده نمى نماید .
‌دو‌ دیدگاه متفاوت ‌به‌ خود ‌و‌ جهان ‌و‌ رابطه ‌و‌ آثار ‌آن‌ ‌دو‌
تصمیم گیرى هاى انسان ‌در‌ زندگى ‌به‌ طور مطلق ، مبنى ‌بر‌ فهم ‌او‌ ‌از‌ خود ‌و‌ جهان ‌و‌ رابطه ‌ى‌ ‌او‌ ‌با‌ جهان هستى است ، زیرا انسان پیوسته ‌در‌ طلب منافع شخصى ‌از‌ موقعیت هاى محیط خویش است ‌و‌ محیط اطراف خود ‌را‌ ‌هر‌ گونه ‌که‌ بشناسد ، خود ‌را‌ ‌بر‌ اساس ‌آن‌ توجیه ‌مى‌ کند ‌و‌ ‌به‌ تلاش متناسب ‌با‌ ‌آن‌ دست ‌مى‌ زند .
‌آن‌ ‌کس‌ ‌که‌ جهان ‌را‌ ‌در‌ محدوده ‌و‌ سقف مادى محصور ‌مى‌ داند ‌و‌ منافع خود ‌را‌ فقط ‌در‌ کنش ‌ها‌ ‌و‌ واکنش هاى طبیعى این جهان جست ‌و‌ جو ‌مى‌ کند ، تصمیم هاى ‌او‌ وجهه ‌ى‌ خاص متناسب ‌با‌ نظام طبیعى ‌و‌ مادى جهان ‌و‌ ترکیب بدن ‌او‌ خواهد داشت ‌و‌ هرگز دورتر ‌از‌ نیازهاى بدنى چیزى نخواهد فهمید ‌و‌ تمامى خواسته هاى خود ‌را‌ ‌از‌ درون سقف این جهان طلب خواهد کرد ‌و‌ کمال مطلق خود ‌را‌ ‌در‌ فراهم آوردن مشتهیات شکم ‌و‌ شهوت خواهد دانست . چنین افرادى منطق گذشت ‌و‌ مخالفت ‌با‌ هوا ‌و‌ هوس ‌را‌ محکوم نموده ‌و‌ این گونه مسائل ‌را‌ ‌به‌ عوامل انحرافى حواله داده ‌و‌ ‌از‌ ‌هر‌ گونه تحریف ‌و‌ نادیده گرفتن وظایف ، خوددارى نمى کنند ؛ همانند جهان مادى گراى امروز ‌که‌ تمام همت خود ‌را‌ ‌در‌ فعالیت هاى طبیعى این عالم مصروف داشته همانند کرم ابریشم ‌به‌ دور خود ‌مى‌ تنند ‌و‌ ‌به‌ ‌هر‌ اندازه دستگاه هاى قدرت مند اطلاعاتى گسترش ‌و‌ تکنولوژى افزایش ‌مى‌ یابد ، سعى ‌و‌ تلاش جان کاه ترى ‌را‌ براى کسب ‌و‌ حفظ منافع خود ‌در‌ پیش ‌مى‌ گیرند .
‌در‌ نقطه ‌ى‌ مقابل ، کسانى ‌که‌ جهان ‌را‌ پدیده ‌اى‌ الهى ‌و‌ ظاهر ‌آن‌ ‌را‌ نمودارى ‌از‌ باطن عالم دانسته ‌و‌ ماده ‌را‌ منشأ حرکت ‌و‌ تکامل ‌به‌ سوى مراتب فوق هستى شناخته ‌و‌ تمامى حرکات ‌و‌ پیدایش پدیده ‌ها‌ ‌را‌ نمودار ‌و‌ رمزى ‌از‌ هستى ‌مى‌ دانند ، ‌به‌ طرف لنگرگاهى هدایت شده ‌در‌ حرکت اند ‌و‌ ‌از‌ نظام طبیعى این عالم ‌به‌ طور معقول ‌در‌ جهت رشد معنوى خود بهره بردارى نموده ‌و‌ متناسب ‌با‌ عالم ‌پس‌ ‌از‌ این جهان ، شکوفا شده ‌و‌ ‌با‌ عالم ابدیت ‌هم‌ سنخ ‌مى‌ گردند ‌و‌ ‌از‌ مزایاى این دنیا ‌به‌ صورت ابزارى استفاده کرده ‌و‌ همگى ‌را‌ ‌در‌ راستاى همین هدف هزینه ‌مى‌ کنند ‌و‌ خداى نامتناهى ‌را‌ هدایت ‌گر‌ خرد ‌و‌ کلان این جهان ‌و‌ جهان دیگر ‌مى‌ دانند ؛ چنان ‌که‌ خداوند سبحان ‌مى‌ فرماید :
(الذى أعطى کل شى ء خلقه ثم هدى) ؛
‌هم‌ ‌او‌ ‌که‌ آفرینش مخصوص ‌هر‌ چیز ‌را‌ ‌به‌ ‌آن‌ عطا کرد ، سپس ‌آن‌ ‌را‌ هدایت نمود .
‌و‌ بدین سان ، ‌از‌ غیر حضرت ‌حق‌ حاجت نمى طلبند ‌و‌ ‌دل‌ ‌به‌ غیر ‌او‌ نمى بندند ‌و‌ رشد ‌را‌ ‌در‌ دهن کجى ‌به‌ طبیعت ‌و‌ زنده نگاه داشتن نظام عقلانى ‌و‌ روحى ‌و‌ تمامى حرکات ‌و‌ سکون خود ‌را‌ ‌با‌ آرامش روحى ، ‌هم‌ آهنگ ‌با‌ حرکت طبیعى عالم ‌و‌ منطبق ‌با‌ دستور وحیانى آیین الهى تنظیم ‌مى‌ کنند .

لک – ‌یا‌ الهى – وحدانیة العدد ، ‌و‌ ملکة القدرة الصمد ، ‌و‌ فضیلة الحول ‌و‌ القوة ، ‌و‌ درجة العلو ‌و‌ الرفعة ؛
خدایا ، ‌تو‌ ‌از‌ وحدانیتى ‌که‌ عدد قایم ‌به‌ ‌آن‌ است برخوردارى ‌و‌ داراى قدرت ذاتى نامحدود ‌و‌ ‌بى‌ زوال ‌مى‌ باشى ‌و‌ فضیلت ‌هر‌ دگرگون سازى ‌و‌ نیرومندى ‌و‌ ‌هر‌ درجه ‌از‌ علو ‌و‌ رفعت ، فقط ‌از‌ ‌آن‌ ‌تو‌ است .
وحدت غیر عددى حضرت ‌حق‌
«واحد عددى» ‌به‌ معناى یگانه ‌اى‌ است ‌که‌ ‌در‌ کنار ‌آن‌ فرد دومى نیز قابل تصور باشد ؛ چنان ‌که‌ وقتى خورشید ‌را‌ تصور ‌مى‌ کنیم ، تصور ‌آن‌ خورشید مانع ‌از‌ تصور خورشید دیگر ‌و‌ ‌یا‌ وجود فرد دومى ‌در‌ خارج نیست ‌و‌ ممکن است ‌دو‌ فرد ‌از‌ خورشید ‌در‌ خارج باشد ؛ ‌یا‌ وقتى آب ‌را‌ تصور ‌مى‌ کنیم ، تصور خاک ‌یا‌ تحقق خاک ‌را‌ ‌در‌ خارج محال نمى کند .
این گونه واحدها ‌را‌ «واحد عددى» ‌مى‌ گویند ، ‌که‌ بسیط نیستند ‌و‌ ‌از‌ این ‌رو‌ ، تصور فرد دوم نیز قابل تصور است .
ولى بسیط فرض دوم ندارد ‌و‌ ذهن ، نمى تواند ‌دو‌ بسیط ‌را‌ تصور کند ؛ همانند تصور «هستى مطلق» ‌که‌ فرض فرد دومى براى ‌آن‌ میسور نیست ، زیرا اگر غیر ‌آن‌ باشد نیستى است ‌و‌ اگر غیر ‌آن‌ نباشد همان اولى است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، امیرمؤمنان علیه السلام یگانگى خداوند متعال ‌را‌ واحد غیرعددى برشمرده ‌و‌ ‌مى‌ فرماید : «واحد ‌لا‌ بعدد» این سخن ‌به‌ این معنا است ‌که‌ خداوند ، وجود بسیط محض ‌و‌ مطلق است ‌و‌ تصور فرد دوم براى وجود مطلق فرض ندارد ‌و‌ این طریق بهترین راه براى اثبات توحید ‌و‌ یگانگى حضرت ‌حق‌ است .
بنابراین ، معناى این جمله ‌که‌ امام سجاد علیه السلام ‌در‌ این فراز ‌مى‌ فرماید : «لک – ‌یا‌ الهى وحدانیة العدد.» ‌با‌ ‌آن‌ ‌چه‌ امیرمؤمنان علیه السلام فرموده ، منافات ندارد ، زیرا معناى این جمله ناظر ‌به‌ ساختار عدد ‌و‌ علت پدیدآورنده ‌ى‌ عدد است ؛ یعنى عدد ‌به‌ ‌هر‌ مقدار تکثر یابد ‌و‌ ‌به‌ ‌هر‌ مقام ‌و‌ مقدار ‌که‌ برسد ، همان واحدهایى است ‌که‌ تکرار شده است . بنابراین ، کثرت ‌در‌ عدد ، همان تکرار ‌و‌ تأکید واحد است ‌و‌ ‌به‌ واحد تکیه دارد ‌و‌ محتاج است ‌و‌ هرگز عددى ‌که‌ غیرتکرار واحد باشد ، نداریم ‌و‌ مراتب عدد حقیقى ، غیر ‌از‌ تکرار واحدها چیز دیگر نمى باشد . ‌بر‌ این پایه ، واحد ، روح کلى همه ‌ى‌ اعداد است ؛ ‌به‌ گونه ‌اى‌ ‌که‌ اگر واحد ‌در‌ کار نبود ، هیچ گاه ‌از‌ عدد خبر ‌و‌ اثرى ‌در‌ خارج نبود ؛ چنان ‌که‌ کثرت اعداد هیچ گاه موجب کثرت واحد نمى گردد ، هرچند فرموده ‌ى‌ امام سجاد علیه السلام باز تمثیلى براى بیان یگانگى حضرت ‌حق‌ ‌که‌ ‌به‌ صورت وحدت غیرعددى است ، ‌مى‌ باشد ‌و‌ ‌مى‌ دانیم ‌که‌ حضرت ‌حق‌ مثل ‌و‌ مشابه ندارد ، زیرا : (لیس کمثله شى ء) ولى ‌مى‌ توان گفت : بهترین مثالى ‌که‌ ‌در‌ این مورد ‌مى‌ توان آورد ، همین مثال است ‌که‌ امام سجاد علیه السلام ‌به‌ ‌آن‌ تمثل جسته اند .
رابطه ‌ى‌ خداوند ‌و‌ جهان هستى
‌در‌ ادامه امام سجاد علیه السلام ‌بر‌ اساس بساطت محضه ‌ى‌ حضرت ‌حق‌ ، ‌مى‌ فرماید : «تو مالک ‌و‌ صاحب اختیار قدرتى هستى ‌که‌ تمامى موجودات جهان هستى ‌به‌ ‌تو‌ محتاج هستند ‌و‌ همگى روى ‌به‌ سوى ‌تو‌ دارند.» زیرا تمام ماسوى الله فیض ‌و‌ فعل ‌و‌ اثر ‌آن‌ هستى مطلق اند ‌و‌ روشن است ‌که‌ اثر ‌و‌ فیض بدون مؤثر هیچ گاه معنا ندارد ‌و‌ ‌به‌ تمام حقیقت قایم ‌به‌ مؤثر خود است .
تفاوت معناى «حول» ‌و‌ «قوة»
«حول» ، قدرتى است ‌که‌ مانع ‌از‌ ارتکاب کردارهاى زشت ‌مى‌ شود ، ولى «قوه» ، عامل مؤثر ‌در‌ کارهاى شایسته است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، امام زین العابدین علیه السلام ‌مى‌ فرماید : «تو مالک ‌هر‌ حول ‌و‌ قوه هستى ؛ یعنى اگر کار زشتى ‌را‌ ترک گفته ایم ‌و‌ ‌یا‌ حسنه ‌اى‌ ‌را‌ ‌به‌ جاى آورده ایم ، همگى ‌به‌ حول ‌و‌ قوه ‌اى‌ است ‌که‌ ‌تو‌ عنایت کرده اى.»
‌در‌ روایتى ‌از‌ امام باقر علیه السلام نیز ‌به‌ تفاوت معناى «حول» ‌و‌ «قوه» اشاره شده است ؛ ‌آن‌ ‌جا‌ ‌که‌ ‌در‌ بیان معناى «لا حول ‌و‌ ‌لا‌ قوة الا بالله.» ‌مى‌ فرماید :
‌لا‌ حول لنا عن معصیة الله الا بعون الله ، ‌و‌ ‌لا‌ قوة لنا على طاعة الله الا بتوفیق الله – عزوجل - ؛
توان خوددارى ‌از‌ معصیت خدا ‌را‌ ‌جز‌ ‌به‌ یارى ‌او‌ نداریم ‌و‌ نیروى انجام طاعت خدا ‌را‌ ‌جز‌ ‌به‌ توفیق خداوند – عزوجل – نداریم .
‌پس‌ تمام بلنداى عزت ‌و‌ درجات رفعت قایم ‌به‌ ذات حضرت ربوبى است .

و ‌من‌ سواک مرحوم ‌فى‌ عمره ، مغلوب على أمره ، مقهور على شأنه ، مختلف الحالات ، متنقل ‌فى‌ الصفات فتعالیت عن الأشباه ‌و‌ الأضداد ، ‌و‌ تکبرت عن الأمثال ‌و‌ الأنداد ، فسبحانک ‌لا‌ اله الا أنت ؛
تمامى آفریده هاى ‌تو‌ ‌در‌ طول عمرشان ‌به‌ ترحم ‌تو‌ نیاز دارند ‌و‌ ‌در‌ پدیده ‌ها‌ ‌و‌ امور زندگى شکست خورده ‌و‌ مغلوب اند ‌و‌ ‌در‌ رخدادها ‌و‌ حوادث زندگى ‌و‌ حالات ‌و‌ صفات ، مقهور دستگاه خلقت ‌مى‌ باشند ‌و‌ حالات ‌و‌ صفات آنان دگرگونى پذیرد ‌و‌ فقط تویى ‌که‌ هیچ گونه مشابه ‌و‌ ضدى ندارى ‌و‌ بزرگ ‌تر‌ ‌از‌ ‌هر‌ همسان ‌و‌ همتایى . ‌پس‌ ‌از‌ ‌هر‌ عیب ‌و‌ نقص منزهى ‌و‌ هیچ مؤثرى غیر ‌تو‌ ‌در‌ جهان نیست .
وحدت غیرعددى حضرت ‌حق‌ ‌و‌ ره آورد ‌آن‌
امام زین العابدین علیه السلام ‌در‌ فراز قبل وحدانیت غیرعددى خداوند سبحان ‌را‌ تفسیر نموده ‌و‌ وحدت عدد ‌را‌ ‌به‌ عنوان مثال آورده ‌و‌ وحدت ‌او‌ ‌را‌ ‌هم‌ چون وحدت ‌در‌ عدد شمرد ، ‌که‌ کثرات مراتب اعداد ‌در‌ وحدت ذات واحد هیچ گونه اثرى ندارد ، بلکه همگى شئون ‌و‌ اطوار همان واحدند ‌و‌ هیچ چیز ‌با‌ پیدایش مراتب عدد ‌به‌ واحد اضافه نمى شود ، بلکه واحد همیشه واحد است . امام علیه السلام ‌در‌ این فراز ‌مى‌ فرماید : هرگز خداوند متعال ‌به‌ صفات ‌و‌ حالات مختلف ، متصف نمى شود ، بلکه ‌او‌ ‌در‌ بقا ‌و‌ ‌در‌ تمامى شئون خود ‌نه‌ ‌از‌ چیزى تأثیرپذیر است ‌و‌ ‌نه‌ مغلوب قوه قاهره ‌اى‌ ‌مى‌ شود ، بلکه همه چیز ‌به‌ حضرت ‌حق‌ – ‌جل‌ ‌و‌ علا – نیازمندند ‌و‌ باید نسیم رحمت ‌و‌ مدد الهى غیبى ‌به‌ طور مدام ‌از‌ خزاین غیب ‌بر‌ عموم موجودات بدمد ‌تا‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌بر‌ صحیفه ‌ى‌ هستى بنشینند ؛ ‌به‌ گونه ‌اى‌ ‌که‌ اگر این رحمت ‌یک‌ لحظه ‌از‌ آنها قطع شود ، هیچ نشانى ‌از‌ هیچ موجودى ‌در‌ خارج نخواهد بود .
آرى ، عالم اجسام ‌و‌ مادیات ‌که‌ پیوسته ‌در‌ حال تغییر ‌و‌ دگرگونى است ، هیچ جرم ‌و‌ جسمى ‌در‌ هیچ لحظه ‌و‌ آنى امان ‌از‌ حرکت ‌و‌ ناآرامى نیست . عالم حادث ‌در‌ ‌هر‌ ‌آن‌ بعد ‌از‌ ‌آن‌ ‌و‌ جهان لحظه ‌به‌ لحظه ایجاد ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌به‌ هیچ وجه ‌از‌ آرامش برخوردار نیست ؛ ‌بر‌ خلاف حضرت ‌حق‌ ‌که‌ ثابت ‌و‌ غیرقابل تغییر ‌و‌ تغیر است ‌و‌ ‌از‌ ازل چنین بوده ‌و‌ هست ‌و‌ ‌تا‌ ابد چنین خواهد بود ‌و‌ مثل ‌و‌ شبیهى ندارد ‌و‌ ‌به‌ تعبیر قرآن کریم : (لیس کمثله شى ء) است . نیز ‌با‌ دید دیگر ، تمامى موجودات عالم ، ظهور تمام حقیقت حضرت ‌حق‌ بوده ‌و‌ حکایت ‌از‌ کمال ‌و‌ فضایل مبدأ هستى دارند ‌و‌ هیچ چیز توان ‌و‌ منش مستقل ندارد ، بلکه ‌با‌ تمام وجود ‌به‌ کمالات ‌و‌ صفات حضرت اله وابسته ‌و‌ ‌در‌ طور حقیقت خود محض ربط است ؛ چنان ‌که‌ ‌در‌ قرآن کریم ‌مى‌ فرماید : (کل شى ء هالک الا وجهه)؛ یعنى ‌هر‌ موجودى ‌را‌ ‌در‌ نظر بگیریم ، ‌به‌ حقیقت ‌بى‌ اسم ‌و‌ رسم ‌و‌ ‌بى‌ نام ‌و‌ نشان ‌که‌ هیچ ‌کس‌ خبر ‌از‌ ذات ‌او‌ ندارد ، وابسته است ‌و‌ همه ‌ى‌ عالم این چنین ‌با‌ ذات ‌حق‌ ‌در‌ ارتباطاند ‌و‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ، ‌هر‌ ‌چه‌ دیده ‌و‌ ‌یا‌ شنیده ‌و‌ ‌یا‌ ‌به‌ طورى شناخته است ، تمام دیده ‌ها‌ ‌و‌ شنیده ‌ها‌ ‌از‌ اسما ‌و‌ صفات ‌او‌ حکایت ‌مى‌ کنند .
این وابستگى ‌به‌ گونه ‌اى‌ حاجت ‌در‌ اصل خلقت ‌و‌ هستى است ‌نه‌ ‌در‌ تعلقات ‌و‌ عوارض خارج ‌از‌ ‌آن‌ ؛ همانند حاجت مردم ‌به‌ یکدیگر ، زیرا نیاز مردم ‌در‌ افق عوارض نیازهاى جانبى است ، ‌نه‌ ‌در‌ اصل هستى ‌و‌ وجود ، ولى نیاز جهان ‌به‌ حضرت خداوند متعال ‌در‌ اصل وجود ‌و‌ هستى است ‌و‌ همه ‌ى‌ موجودات ‌و‌ مخلوقات ‌به‌ این صورت ‌به‌ ‌او‌ نیاز دارند ‌و‌ فقط ‌او‌ است ‌که‌ غنى بالذات است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، سزاوار است ‌که‌ ‌به‌ بارگاه قدسش عرض کنیم : «فسبحانک ‌لا‌ اله الا أنت» ؛ یعنى ‌تو‌ ‌از‌ ‌هر‌ گونه صفات کاینات برى ‌و‌ ‌به‌ دور هستى ‌و‌ هیچ چیز ‌به‌ هیچ وجه شبیه ‌و‌ همانند ‌تو‌ نیست ‌و‌ ‌به‌ دیگر سخن : نظام ممکنات متقوم ‌و‌ وابسته ‌به‌ ‌تو‌ هستند ‌و‌ تنها تویى ‌که‌ قیوم هستى ‌و‌ جهان هستى فقط ربط ‌و‌ وابسته ‌ى‌ ‌به‌ ‌تو‌ است .
‌با‌ توجه ‌به‌ نکته ‌ى‌ گذشته ، ‌به‌ این حقیقت ‌مى‌ رسیم ‌که‌ ‌او‌ یگانه ‌اى‌ است ‌که‌ مانند ندارد ‌و‌ جمله ‌ى‌ : «تکبرت عن الأمثال ‌و‌ الأنداد.» ‌به‌ همین معنا است ‌که‌ ‌تو‌ بزرگ ‌تر‌ ‌از‌ آنى هستى ‌که‌ مثل ‌یا‌ ‌ضد‌ ‌را‌ بتوان براى ‌تو‌ فرض کرد ، زیرا ‌او‌ قیوم است ‌و‌ غیر ‌او‌ ‌هر‌ ‌چه‌ هست عین ربط ‌و‌ متقوم ‌به‌ ‌او‌ ‌مى‌ باشد . گذشته ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌در‌ شرح همین فراز یادآور شدیم ‌که‌ ‌او‌ ‌بى‌ نهایت ‌در‌ ‌بى‌ نهایت است ؛ یعنى ‌از‌ ‌هر‌ جهت نامتناهى است ‌و‌ ‌دو‌ ‌بى‌ نهایت ، قابل فرض نیست ، زیرا ‌هر‌ ‌یک‌ ، دیگرى ‌را‌ محدود ‌مى‌ کند . بنابراین ، ‌از‌ راه «برهان خلف» ‌مى‌ فهمیم ‌که‌ ‌او‌ فقط یگانه هستى است .

و ‌من‌ سواک مرحوم ‌فى‌ عمره ، مغلوب على أمره ، مقهور على شأنه ، مختلف الحالات ، متنقل ‌فى‌ الصفات فتعالیت عن الأشباه ‌و‌ الأضداد ، ‌و‌ تکبرت عن الأمثال ‌و‌ الأنداد ، فسبحانک ‌لا‌ اله الا أنت ؛
تمامى آفریده هاى ‌تو‌ ‌در‌ طول عمرشان ‌به‌ ترحم ‌تو‌ نیاز دارند ‌و‌ ‌در‌ پدیده ‌ها‌ ‌و‌ امور زندگى شکست خورده ‌و‌ مغلوب اند ‌و‌ ‌در‌ رخدادها ‌و‌ حوادث زندگى ‌و‌ حالات ‌و‌ صفات ، مقهور دستگاه خلقت ‌مى‌ باشند ‌و‌ حالات ‌و‌ صفات آنان دگرگونى پذیرد ‌و‌ فقط تویى ‌که‌ هیچ گونه مشابه ‌و‌ ضدى ندارى ‌و‌ بزرگ ‌تر‌ ‌از‌ ‌هر‌ همسان ‌و‌ همتایى . ‌پس‌ ‌از‌ ‌هر‌ عیب ‌و‌ نقص منزهى ‌و‌ هیچ مؤثرى غیر ‌تو‌ ‌در‌ جهان نیست .
وحدت غیرعددى حضرت ‌حق‌ ‌و‌ ره آورد ‌آن‌
امام زین العابدین علیه السلام ‌در‌ فراز قبل وحدانیت غیرعددى خداوند سبحان ‌را‌ تفسیر نموده ‌و‌ وحدت عدد ‌را‌ ‌به‌ عنوان مثال آورده ‌و‌ وحدت ‌او‌ ‌را‌ ‌هم‌ چون وحدت ‌در‌ عدد شمرد ، ‌که‌ کثرات مراتب اعداد ‌در‌ وحدت ذات واحد هیچ گونه اثرى ندارد ، بلکه همگى شئون ‌و‌ اطوار همان واحدند ‌و‌ هیچ چیز ‌با‌ پیدایش مراتب عدد ‌به‌ واحد اضافه نمى شود ، بلکه واحد همیشه واحد است . امام علیه السلام ‌در‌ این فراز ‌مى‌ فرماید : هرگز خداوند متعال ‌به‌ صفات ‌و‌ حالات مختلف ، متصف نمى شود ، بلکه ‌او‌ ‌در‌ بقا ‌و‌ ‌در‌ تمامى شئون خود ‌نه‌ ‌از‌ چیزى تأثیرپذیر است ‌و‌ ‌نه‌ مغلوب قوه قاهره ‌اى‌ ‌مى‌ شود ، بلکه همه چیز ‌به‌ حضرت ‌حق‌ – ‌جل‌ ‌و‌ علا – نیازمندند ‌و‌ باید نسیم رحمت ‌و‌ مدد الهى غیبى ‌به‌ طور مدام ‌از‌ خزاین غیب ‌بر‌ عموم موجودات بدمد ‌تا‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌بر‌ صحیفه ‌ى‌ هستى بنشینند ؛ ‌به‌ گونه ‌اى‌ ‌که‌ اگر این رحمت ‌یک‌ لحظه ‌از‌ آنها قطع شود ، هیچ نشانى ‌از‌ هیچ موجودى ‌در‌ خارج نخواهد بود .
آرى ، عالم اجسام ‌و‌ مادیات ‌که‌ پیوسته ‌در‌ حال تغییر ‌و‌ دگرگونى است ، هیچ جرم ‌و‌ جسمى ‌در‌ هیچ لحظه ‌و‌ آنى امان ‌از‌ حرکت ‌و‌ ناآرامى نیست . عالم حادث ‌در‌ ‌هر‌ ‌آن‌ بعد ‌از‌ ‌آن‌ ‌و‌ جهان لحظه ‌به‌ لحظه ایجاد ‌مى‌ شود ‌و‌ ‌به‌ هیچ وجه ‌از‌ آرامش برخوردار نیست ؛ ‌بر‌ خلاف حضرت ‌حق‌ ‌که‌ ثابت ‌و‌ غیرقابل تغییر ‌و‌ تغیر است ‌و‌ ‌از‌ ازل چنین بوده ‌و‌ هست ‌و‌ ‌تا‌ ابد چنین خواهد بود ‌و‌ مثل ‌و‌ شبیهى ندارد ‌و‌ ‌به‌ تعبیر قرآن کریم : (لیس کمثله شى ء) است . نیز ‌با‌ دید دیگر ، تمامى موجودات عالم ، ظهور تمام حقیقت حضرت ‌حق‌ بوده ‌و‌ حکایت ‌از‌ کمال ‌و‌ فضایل مبدأ هستى دارند ‌و‌ هیچ چیز توان ‌و‌ منش مستقل ندارد ، بلکه ‌با‌ تمام وجود ‌به‌ کمالات ‌و‌ صفات حضرت اله وابسته ‌و‌ ‌در‌ طور حقیقت خود محض ربط است ؛ چنان ‌که‌ ‌در‌ قرآن کریم ‌مى‌ فرماید : (کل شى ء هالک الا وجهه)؛ یعنى ‌هر‌ موجودى ‌را‌ ‌در‌ نظر بگیریم ، ‌به‌ حقیقت ‌بى‌ اسم ‌و‌ رسم ‌و‌ ‌بى‌ نام ‌و‌ نشان ‌که‌ هیچ ‌کس‌ خبر ‌از‌ ذات ‌او‌ ندارد ، وابسته است ‌و‌ همه ‌ى‌ عالم این چنین ‌با‌ ذات ‌حق‌ ‌در‌ ارتباطاند ‌و‌ ‌هر‌ ‌کس‌ ، ‌هر‌ ‌چه‌ دیده ‌و‌ ‌یا‌ شنیده ‌و‌ ‌یا‌ ‌به‌ طورى شناخته است ، تمام دیده ‌ها‌ ‌و‌ شنیده ‌ها‌ ‌از‌ اسما ‌و‌ صفات ‌او‌ حکایت ‌مى‌ کنند .
این وابستگى ‌به‌ گونه ‌اى‌ حاجت ‌در‌ اصل خلقت ‌و‌ هستى است ‌نه‌ ‌در‌ تعلقات ‌و‌ عوارض خارج ‌از‌ ‌آن‌ ؛ همانند حاجت مردم ‌به‌ یکدیگر ، زیرا نیاز مردم ‌در‌ افق عوارض نیازهاى جانبى است ، ‌نه‌ ‌در‌ اصل هستى ‌و‌ وجود ، ولى نیاز جهان ‌به‌ حضرت خداوند متعال ‌در‌ اصل وجود ‌و‌ هستى است ‌و‌ همه ‌ى‌ موجودات ‌و‌ مخلوقات ‌به‌ این صورت ‌به‌ ‌او‌ نیاز دارند ‌و‌ فقط ‌او‌ است ‌که‌ غنى بالذات است . ‌از‌ این ‌رو‌ ، سزاوار است ‌که‌ ‌به‌ بارگاه قدسش عرض کنیم : «فسبحانک ‌لا‌ اله الا أنت» ؛ یعنى ‌تو‌ ‌از‌ ‌هر‌ گونه صفات کاینات برى ‌و‌ ‌به‌ دور هستى ‌و‌ هیچ چیز ‌به‌ هیچ وجه شبیه ‌و‌ همانند ‌تو‌ نیست ‌و‌ ‌به‌ دیگر سخن : نظام ممکنات متقوم ‌و‌ وابسته ‌به‌ ‌تو‌ هستند ‌و‌ تنها تویى ‌که‌ قیوم هستى ‌و‌ جهان هستى فقط ربط ‌و‌ وابسته ‌ى‌ ‌به‌ ‌تو‌ است .
‌با‌ توجه ‌به‌ نکته ‌ى‌ گذشته ، ‌به‌ این حقیقت ‌مى‌ رسیم ‌که‌ ‌او‌ یگانه ‌اى‌ است ‌که‌ مانند ندارد ‌و‌ جمله ‌ى‌ : «تکبرت عن الأمثال ‌و‌ الأنداد.» ‌به‌ همین معنا است ‌که‌ ‌تو‌ بزرگ ‌تر‌ ‌از‌ آنى هستى ‌که‌ مثل ‌یا‌ ‌ضد‌ ‌را‌ بتوان براى ‌تو‌ فرض کرد ، زیرا ‌او‌ قیوم است ‌و‌ غیر ‌او‌ ‌هر‌ ‌چه‌ هست عین ربط ‌و‌ متقوم ‌به‌ ‌او‌ ‌مى‌ باشد . گذشته ‌از‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌در‌ شرح همین فراز یادآور شدیم ‌که‌ ‌او‌ ‌بى‌ نهایت ‌در‌ ‌بى‌ نهایت است ؛ یعنى ‌از‌ ‌هر‌ جهت نامتناهى است ‌و‌ ‌دو‌ ‌بى‌ نهایت ، قابل فرض نیست ، زیرا ‌هر‌ ‌یک‌ ، دیگرى ‌را‌ محدود ‌مى‌ کند . بنابراین ، ‌از‌ راه «برهان خلف» ‌مى‌ فهمیم ‌که‌ ‌او‌ فقط یگانه هستى است .  
منبع:پایگاه تخصصی صحیفه سجادیه

راز آرامش درون ...

راز آرامش درون در دل نبستن است. این را بدان که در حقیقت هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد.
راز آرامش درون در شادی است. افکار شادی آفرین را آگاهانه حفظ کن.
راز آرامش درون در آرزو نداشتن است. این را بدان که شادی در درون تو جای دارد، نه در اشیاء و شرایط خارج از وجود تو.
راز آرامش درون در این است که همه چیز را همان طور که هست بپذیری. آنگاه با امید و آرامش در جهت بهبودی آن قدم برداری.
راز آرامش درون در درک این مطلب است که تو نمی‌توانی دنیا را تغییر دهی. اما می‌توانی خودت را تغییر دهی.
راز آرامش درون در دوستی با افراد مثبت است. از معاشرت با افرادی که طبیعتی خالی از صفا و صمیمیت دارند، اجتناب کن.
راز آرامش درون در ایجاد آرامش در محیط اطراف خویش است.
راز آرامش درون در یک زندگی ساده است. ضروریات زندگی را دوباره برای خود تعریف کن.
راز آرامش درون در یک زندگی سالم است. هر روز ورزش کن، غذای مناسب بخور و نفس عمیق بکش.
راز آرامش درون در داشتن وجدانی پاک است. به آرمان‌هایت پاینده باش.
راز آرامش درون در رفتار آزادانه است. رفتاری که بر آمده از خود واقعی ات باشد، نه افکار دیگران.
راز آرامش درون در این است که در تمام مراحل زندگی از حق پیروی کنی.
راز آرامش درون در غبطه نخوردن به مال دیگران است. این را بدان که آنچه حق توست، هر طور شد خود را به تو خواهد رساند.
راز آرامش در گله‌مند نبودن است. آنچه دنیا به تو می‌بخشد، در مقابل چیزی است که پیش‌تر ، تو به او بخشیده‌ای.
راز آرامش درون در این است که اشتباهات خود را بپذیری و بدانی که فقط خود تو می‌توانی آنها را به موفقیت تبدیل کنی.
راز آرامش درون در این است که بر دشمن درونت غلبه کنی، نه این که او را سرکوب کنی.
راز آرامش درون در تمرین اراده است. حتی اگر نفست به شدت مخالف باشد.
راز آرامش درون در این است که دلت همیشه شاد باشد، حتی هنگامی که دیگران عبوس هستند.
راز آرامش درون در این است که به جای توقع خوشحالی از دیگران، خود آنها را خوشحال کنی.
راز آرامش درون در این است که خیر و سلامت دیگران را خیر و سلامت خود بدانی.
راز آرامش درون در بی‌آزار بودن است. هرگز عمدا کسی را نرنجان.
راز آرامش درون کار کردن "در کنار دیگران"، نه "در مقابل" آنها.